انار

انار

معرفی انار و دلمشغولیهای یک هموطن
انار

انار

معرفی انار و دلمشغولیهای یک هموطن

نهضت اسلامی زن

بنام حق

این متن از کتاب نظام حقوق زن در اسلام از استاد شهید آیةالله  مرتضی مطهری انتخاب شده است البته [کمی فضولی دارد] در مطالب قبل از آن اشارات زیادی به زن و سیمای حقوقی و حقیقی او قبل از اسلام در صدر اسلام و جوامع مدعی آزادی و دارای تحمل شنیدن حرف مخالف بیان می‌دارد... و ذکر جدیدترین نمونه این جوامع آزاد برخورد آنها با سخنرانی رئیس جمهور ایران بود و زندانی کردن دانشمندانی چون روژه گارودی است که در مورد هولوکاست تحقیق تاریخی نموده است!!!! یا زندانهای ابوغریب و مخفی در اروپا و.....

 در صفحات ۷۵تا ۷۷ چنین آمده است:

نهضت اسلامی زن، سفید بود

اسلام بزرگترین خدمتها را نسبت به جنس زن انجام داد.

خدمت اسلام به زن تنها در ناحیه سلب اختیارداری مطلق پدران نبود، به طور کلی حریت داد، شخصیت داد، استقلال فکر و نظر داد، حقوق طبیعی او را به رسمیت شناخت.

اما گامی که اسلام در طریق حقوق زن برداشت، با آنچه در مغرب زمین می‌گذرد و دیگران از آنها تقلید می‌کنند دو تفاوت اساسی دارد:

اول؛ در ناحیه روانشناسی زن و مرد.نهضت اسلامی زنان باید بر گرفته از اسلام باشد

اسلام در این زمینه اعجاز کرده است. ما در ضمن مقالات آینده در این باره بحث خواهیم کرد و نمونه ها از آن بدست خواهیم داد.

دوم، در این است که اسلام در عین آنکه زنان را به حقوق انسانیشان  آشنا کرد و به آنها شخصیت و حریت و استقلال داد، هرگز آنها را به تمرد و عصیان و طغیان و بدبینی نسبت به جنس مرد وادار نکرد.[کاری که جوامع غرب امروزی و پر طمطراق انجام داده اند از آنطرف زن را سرنگون ننمود]

نهضت اسلامی زن، سفید بود، نه سیاه، نه قرمز و نه کبود و نه بنفش٬ احترام پدران را نزد دختران و احترام شوهران را نزد زنان از میان نبرد، اساس خانواده ها را متزلزل نکرد، زنان را به شوهرداری و مادری و تربیت فرزندان بدبین نکرد، برای مردان مجرد و شکارچی اجتماع که دنبال شکار مفت می گردند وسیله درست نکرد٬ زنان را از آغوش پاک شوهران و دختران را از دامن پر مهر پدران و مادران تحویل صاحبان پست اداری و پولدار نداد٬ کاری نکرد که از آن سوی اقیانوسها ناله به آسمان بلند شود که ای وای کانون مقدس خانواده متلاشی شد٬ اطمینان پدری از میان نرفت٬

با اینهمه فساد چه کنیم؟

با اینهمه بچه کشی و سقط جنین چه کنیم؟

با چهل درصد نوزادان زنا چه کنیم؟[این آمارها مربوط به سالهای نوشتن مقاله در مجله زن روز است۱۳۴۵]

نوزادانی که پدران آنها معلوم نیست و مادران آنها چون آنها را در خانه پدری مهربان به دنیا نیاورده اند علاقه ای به آنها ندارند و همینکه آنها را به یک موسسه اجتماعی تحویل می دهند هیچ وقت به سراغ آنها نمی آیند.

در کشور ما نیازمندی به نهضت زن هست اما نهضت سفید اسلامی٬ نه نهضت سیاه اروپایی٬ نهضتی که دست جوانان شهوت پرست از شرکت و دخالت در آن کوتاه باشد٬ نهضتی که براستی از تعلیمات عالیه اسلامی سرچشمه بگیرد نه اینکه به نام تغییر قانون مدنی قوانین مسلّم اسلامی دستخوش هوا و هوس قرار گیرد٬ نهضتی که در درجه اول به یک بررسی عمیق و منطقی بپردازد تا روشن کند در اجتماعاتی که نام اسلام بر خود نهاده اند چه اندازه تعلیمات اسلامی اجرا می گردد.[!!!!!!!! این نکته مهمترین درس نوشته است اگر قوانین در کشورهای اسلامی بد اجرا می شود نیاز به اصلاح دارد و نهضتی که آنرا به درجه اسلامی خودش برساند]

اگر به یاری خدا توفیق ادامه این مقالات همراه باشد٬ پس از آن که در همه مسائل لازم بحث خود را به پایان رساندیم کارنامه نهضت اسلامی زن را منتشر خواهیم کرد.

آنوقت زن ایرانی خواهد دید می تواند نهضتی بپا کند که هم نو و دنیا پسند و منطقی باشد و هم مستقل از فلسفه مستقل چهارده قرنی خودش سرچشمه گرفته باشد٬ بدون اینکه دست دریوزگی به دنیای غرب دراز کرده باشد.

[در ادامه کتاب ریز مسائل حقوق زنان و فلسفه آنها بیان شده است کسانی که طب نقد حقوق زن دارند و سوالاتی می کنند که نشان می دهد اسلام را کمتر شناخته اند و احکام حقوقی زن در اسلام را نمی داند توصیه به خواندن این کتاب می کنم و کتاب دیگر ایشان مسئله حجاب]

 

روز نه! روزنه

بسمه تعالی

آه، و هزاران واه از آن روز که نشانه رفتن مغز متفکران را. نمی‌دانم امروز روز معلم است در این فکر هستم که شهادت او را چرا روز معلم نامیدند، البته که او عالی‌ترین معلم است ولی وقتی می‌خواهم تبریک بگویم یک روز مهم را، احساسی مبهم دست می‌دهد و توان ازم می‌برد. آنقدر او را خواستارم که نبودش را در تمام وجودم درک می‌کندم و اگر ببود آثارش اینقدر این درد نبودش سخت می‌نمود که کلامی ازمان نشنوی. ولی همه آنچه را که گذاشته آنقدر هست که ما را سیراب کند و شاید همین بس باشد.

شهادتش روزنه ای بسوی شناخت او

شهادت او روز معلم شده است چون همه عمر آموخت و تدریس کرد و در این راه سر به سردار داد. او متفکری بود که تفکر کردن می‌آموخت. دانشمندی بود که دانشمند می‌ساخت. اعلامه‌ای بود که عالم می‌پرورید. بصیری که بصیرت پرورش می‌داد. نویسنده‌ای بود که نوشتن تعلیم می‌داد. سخنرانی بود که سخن‌دان تحویل می‌داد. مبارزی که بارز باشد، میدانی که مرکز بود، راهنمایی که رهنمای راه گمشدگان بود، استادی که به تمام معنی معلم بود. بشیری که مژده دهنده روشنی بود. صابری که بنده شکیبا سامان می‌داد. شجاعی که دلیر مردان کارزار نمو می‌داد، عاشقی بود که عشق می‌آموخت. محبوبی که حبیب‌اله داشت. عادلی که عدالت بپا کن بود. اقامه کننده صلوات الصالحین بود.

هر چه گویم از قدر او کاهیم چه بهتر که او را با زبان قاصر خود مقصور نسازیم و او را امام(ره) می‌شناخت همین کلام را داشته باشیم مطهری حاصل عمر من بود......

تمام آثارش بلا استثناء مفید هستند.....

به همه دانشجویان و متفکرین و روشنفکران متعهد توصیه می‌کنم که نگذارند که کتابهای این استاد عزیز با دسیسه‌های دشمنان اسلام فراموش شود.

و امروز همان است که دسیسه‌ها در کارند که آثار او مغفول افتد. چه جوانانی را می‌شناسیم که هنوز با افکار او آشنا نیستند و چه دانشجویانی را می‌بینیم که نمی‌دانند او چه خدماتی به قشر روشنفکر و دانشمند کرده است.

قلبی در فشار و دلی در آزار و سری پر از درد دستی در بند و پایی در غل که چرا نشناختیم؟ چرا نشناساندیم؟ چرا نمی‌شناسیم؟ چرا نمی‌شناسانیم؟

آه و هزاران واه از آن روز که نشانه رفتن مغز متفکر مارا، نمی‌دانم این درد را به کجا ببرم به کی بگویم با چه زبانی بگویم.

آه و هزاران واه از آن روز که هنوز تسلیت آن درخورتر است. آنروز یک روز نه بل یک روزنه بود تا بشناسیم او را و باز فکر کنیم هنوز هم روز نه بل فقط یک روزنه برای درک او

           به مناسبت روز معلم و شهادت استاد مرتضی مطهری           

مازالاق

 بسم الله الرحمن الرحیم    

 

           الم تر کیف فعل ربک باصحاب الفیل                 

آیا ندیدی که خداوند به اصحاب فیل (سپاه ابرهه) چه کرد؟

       به مناسبت شکست نظامی آمریکا در طبس       

 

صداهای عجیبی به گوش می‌رسید، شب بود و در تاریکی آن آسمان برایت چیزی نمایان نمی‌کرد.
 اما گمان بود که در آسمان تعدادی مازالاق هست، چقدر آن شب آسمان را کاویدم ولی جز همان صداهای نا آشنا چیزی بگوش نرسید.
 بریدگی کف پایم آنچنان مور، مور داشت و دردی که به هیچ عنوان اجازه خواب را به چشمانم نمی‌داد.
دردی که سراسر بدنم را فرا گرفته بود آخر یک شکاف عمیق بوسیله یک تکه شیشه در کف پایم ایجاد شده بود  با اینکه می‌دانستم شیشه در آن نیست ولی درد آن تا مغز سرم را هدف قرار داده بود
 و شب تا صبح چشم بر هم نگذاشتم، هرچه را که شنیده بودم قابل تجسم نبود
 به هر که گفته بودم نه اینکه باور نکرد که ما را گفت اینهم از درد بوده، پس جز هزیان نبوده.
 اما روز بعد وقتی که گذشت
 گفتند که آن صداهای شب پیش از کدام سپاه ابرهه بوده آنچه را که ما از دور، دورها صدای مازالاق می‌پنداشتیم چرخبالهای نیمه خرابی بودند که راه پس در پیش گرفته بودند و مقصد نارسیده و هدف گم کرده بودند، که ای کاش آنها هم راه برگشت گم کرده بودندو درهم پیچده شده آنچه که رشته بود چون فرفره تو در باد.
 و در کویر نابود تا درسی برای سردمداران مست‌شان که ره به بی راهه دارند و سر در آخور مستی و پیش برند، کارها را به قدرت ظلم و زور.
 در آن شب تاریک و آنچه خائنین به میهن از رئیس جمهور گرفته تا بقیه، چه‌ها که خواب دیده بودند با چند هلی‌کوپتر و هواپیما آمده و حکومتی را نابود و خود را حاکم کرده
و همه چیز تمام.
 وقتی که آن شهید پرواز کرده به ملکوت
محمد منتظرقایم
خود را به صحنه رساند تا جمع کند اسناد خیانت آنها زدند و همه چیز را سوزاندند و او را شهید کردند تا پنهان بماند آنچه کرده‌اند، ولی طولی نکشید
 که پته سیاه‌کاریشان از جای دیگر برون افتاد و پیوستند به بقیه کسانی که دمشان را بهم گره زده بودند
 و در خیال خود حکومتی را در دست و کشوری را به آنسو برند که همه چیز بر وفق مرادشان باشد
 و سر در آبشخور آنها فرو برند
 که آنچنان پرورششان داده بودند که چنین باشند. 

 

آن سپاه حمله کننده به این خاک چنان در ریگزارش فرو رفت که جز مثال واقعه عام‌الفیل یاد نیاورد
 در ذهنمان که حتی آن گاهی که ما در خواب بودیم
 یا در ناله درد و بیاد مازالاق او چنان این آهن پیکرها را بهم ریخت که انگار باد تندی خراب می‌کند پره‌های کاغذی فرفره‌ات را و تو هر چه که می‌توانی به آن نگاه کن راه بجایی نخواهی برد.
 هر موقع یاد آن واقعه می‌افتم دردی در تمام وجودم احساس می‌کنم
با اینکه یادم نیست که کدام پایم بوده.
 شاید آن درد به من می‌گوید
 برای حفظ این میهن لازم است که خوب چشمهایمان را باز کنیم
و هر نوع صدای بی‌جایی را اهمیت دهیم که اینبار شاید نشود ( فجعلهم کعصفٍ مّاکول ) از غیب . 

 

اگر باد بر سران باز کنند خیال خیانت باید بیدار بود
 و هوشیار و نشان داد که امروز نه آن روز است که نشناسیم
 صف فتنه انگیزان و ره سد نمایم بر سارقان شب رو ، گردنشان خرد کنیم ره زنان سر گردنه را، تا حفظ کنیم
 مال و اموالمان که بسیار برای آن زحمت متحمل شده‌ایم
و آسان بکف نیاورده‌ایم که آسان دهیم ز دست.
بشکنیم قلم پای ، پایمال کنندگان حقوقمان را ، ببریم دستی را که خیانت کننده به این میهن.
 چون در یادمان باید بماند آن روزها تا بدانیم که، کی بودیم و کی هستیم و کی باید باشیم و خوب در یاد داشته باشیم که، کجا بودیم و کجا هستیم و کجا باید باشیم. 

 

و امروز دست به درگاه آن بی‌همتا بالا بریم و شاکریم به درگاهش که ما را نجات داد
 در تنگناه‌ترین تنگه‌های زمانه و ما را برون برد از پیچ و خمهای کوچه‌های ناکجا آباد و امروز هنوز درد را بیاد می‌آورم و التیام آن.
 و می‌خوانم که آن پیکر پهنای پولادین مازالاق‌ها بودن در نزد او.

عتق

بنام ایزد بی همتا

عِتق یعنی آزاد کردن بردگان

 چون در دوره کنونی خیلی‌ افراد از نوع مریض یا مغرض داشتن برده و بنده را به اسلام نسبت می‌دهند من خواستم این بحث را از کتاب آشنایی با علوم اسلامی جلد سوم: اصول فقه- فقه از شهید متفکر و بی همتا استاد مرتضی مطهری آورده تا روشن شود که بردگی  با روح و منش اسلام هیچ همخوانی نداشته و آنچه را که اسلام اجازه داده است هدف بزرگ از روشی است که در دوران جاهلیت بوده است یعنی بردگی و برده داری و برده فروشی ، اینجا اسلام از این موضوع بیشترین استفاده را برده و بندگی از شرک و کفر و سپس آزادگی از بردگی را هدف گذاری کرده است.عتق یعنی آزاد کردن بردگان

این کتاب دارای سه جلد است

جلد اول:فلسفه - منطق و فلسفه اسلامی

جلد دوم: کلام- عرفان- حکمت عملی

جلد سوم: اصول فقه - فقه (متن زیر از این کتاب انتخاب گردیده است)

بعد از بخش اصول فقه به خود فقه می‌پردازد در بخش دوم فقه توضیح می‌دهد که در کتب فقه به هر بخش یا باب از یک موضع عنوان کتاب اتلاق می‌شود.

لذا در ابواب و رؤوس مسائل فقه به" ایقاع " اشاره می‌نماید که خود ١١ تاست

در ادامه مطلب که عنوان ششم است یعنی  همان کتاب‌العِتق یا همان باب‌العِتق چنین می‌آورد:

۶- کتاب‌العِتق.

"عِتق" یعنی آزاد کردن بردگان. در اسلام یک سلسه مقررات در مورد بردگان وضع شده است. اسلام برده گرفت را منحصراً در مورد اسیران جنگی مشروع می‌داند* و هدف از برده گرفتن بهره کشی از آنها نیست** بلکه هدف این است که اجباراً مدتی در خانواده‌های مسلمانان واقعی زندگی کنند و تربیت اسلام بیابند و این کار خود به خود به اسلام و تربیت اسلامی آنها منجر می‌گردد.

و در حقیقت دوره بردگی دالانی است که بردگان از آزادی دوره کفر تا آزادگی دوره اسلام را طی کنند.

پس هدف این نیست که بردگان برده بمانند، هدف این است که کافران تربیت اسلامی بیابند و در حالی آزادی اجتماعی داشته باشند که آزادی معنوی کسب کرده‌اند.

از اینرو آزادی بعد از بردگی هدف اسلام است. لذا اسلام برنامه‌ی وسیعی برای "عِتق" یعنی آزادی فراهم کرده است. فقها نیز نظر به اینکه هدف اسلام "عِتق" است نه "رِقّ" بابی که باز کرده‌اند تحت عنوان کتاب‌العتق است نه "کتاب‌الرِّقّ".

فقها می‌گویند:موجبات آزادی چند چیز است؛ آزادی ارادی وبالمباشره که مالک برای اداء کفاره یا صرفاً برای رضای خدا برده را آزاد می‌کند.

دیگر سرایت، یعنی اگر برده‌ای قسمتی از او مثلاً نصف یا ثلث یا ربع یا عشر او به علتی آزاد شد این آزادی به همه‌ی او سرایت می‌کند***

سوم مملوک عمودین واقع شدن"عمودین" یعنی پدر و مادر و پدران و مادران آنها هر چه بالاتر برود و دیگر فرزندان و فرزند فرزندان هرچه پایین برود. مقصود این است که اگر کسی مملوک پدر و مادر یا جد و جده یا فرزند یا نوه خود قرار گیرد خود به خود آزاد می‌شود****

چهارم عوارض متفرقه مثل ابتلا به کوری یا جذام و غیره که خود به خود موجب آزادی است.*****

*می‌بینید که هیچ بردگی دیگری در اسلام موضوعیت ندارد و مشروع دانسته نشده است.

** نکته دوم از برده حق بهره کشی داده نشده است. آنچه که در آن موضوعیت دارد در اسلام جایگاهی ندارد.

*** کوچکترین بهانه برای آزادی برده را ایجاد کرده است.

**** می‌بینید که چقدر سریع و همه گیر آزادی برده اتفاق می‌افتد و بندگی از بین می‌رود.

***** حتی بیماری‌ها هم باعث آزادی برده می‌شوند.

{پس نتیجه می‌گیریم که اسلام نه اینکه منش بردگی ندارد بلکه فقط از این روش بد جاهلیت بهترین استفاده را برای آزادی معنوی و بهانه‌های مختلف برای آزادی مادی او را فراهم آورده است آنچه که شهید بزرگوار به آن اشاره نموده است.}

ده نو در سال1355

  بسمه تعالی   

ده نو روستایی است قدیمی در شمال شرقی انار با فاصله ۴ کیلومتر .در نزدیکی جاده نوق و امروزه سکنه بومی زیادی ندارد و آبادی قائمیه(قمیه) نیز در نزدیکی آن است.

این متن از کتابی است از:

 وزارت دفاع ملی

سازمان جغرافیائی کشور

 اداره جغرافیائی

بنام:

فرهنگ جغرافیائی

 آبادیهای کشور جمهوری اسلامی ایران

انار

جلد94- چاپ یکم

برگ       NH-40-5سال 1358(در داخل جلد 1357)

البته قابل ذکر است که آنچه بعنوان تعداد جمعیت و... که در این کتاب آمده و آنطور که در مقدمه این کتاب آمده مربوط به گروهی پژوهشگر است که در سال 1353 در فارس سرگرم کار شده و نتیجه کار آنها 138 جلد شده که طبق یک نقشه راهنما(شکل در پستهای قبل آمده است)  می‌باشد که هیچ مبنای اهمیتی قابل ذکری برای نقاط نیست بدین جهت این مجلد هم که بنام انار ثبت است فقط می‌توان مرکزیت نقطه را مشخص کند نه اهمیت جمعیتی دارد نه اهمیت تقسیمات کشوری. برای پیدا کردن هر نقطه یا شهر و آبادی ما ماید در نقشه محل آنرا و سپس براساس حروف الفبا آنرا می‌توانیم پیدا کنیم.

لذا این مجلد کتاب  شهر شهربابک و روستاهایی از رفسنجان و ... را در بر گرفته است.

 دیگر نقاط جغرافیایی از قبیل دشت و رود و کوه و.... در همان روستاهایی که کنار آن است توضیح داده شده است.(در مورد بشرآباد بدون هیچ دخل و تصرفی از این کتاب در صفحه   ۳۷الی ۳۷ چنین بیان شده است). حتی با اینکه رسم‌الخط کتاب به من نمی‌خورد و ... برای امانت با سختی سعی کردم عین نوشته در آید( با این حال پرانتز سبز از من است) مثل چسباندن حروف و غیره در آینده من در نوشته جدید توضیحات و اشتباهات این متن را می‌آورم و علل آنرا بررسی می‌کنم امیدوارم که فرصت اجازه دهد.

اما ده نو در این کتاب:

ده نو           DEH   NOW

ده از دهستان انار، بخش حومه، شهرستان رفسنجان، استان کرمان

طج(طول جغرافیایی)  َ١8   55ْ، عج(عرض جغرافیایی) ۵۴َ  30ْ، ارتفاع م(ارتفاع متوسط)1400متر.کویری، گرم خشک در 4 ک م(کیلومتری)شمال خاوری انار.

جمعیت: 10خانوار سرشماری۲۵۲۵(۱۳۴۵ه.ش)١2تن.

زبان: فارسی

دین:اسلام؛ شیعه 

کار و پیشه:کشاورزی،کارگری،باغداری و فرشبافی؛ فرشها با طرح کاشان.

کشت:آبی؛ آب از چاه نیمه پرف.

فرآورده‌ها: گندم و پسته.

رستینی‌ها:درختان اسکنبیل، پوشش گیاهی برای چرای دام.

مردم این آبادی وابسطه به زشرکت تعاونی آبادی انار هستند.

مزرعه قائمیه در شمال خاوری وابسته به این آبادی است.