ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | ||
6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 |
13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 |
20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 |
27 | 28 | 29 | 30 | 31 |
یا غیور
در روشنایی دنبال سایه ها بودم
ناگهان تاریکی فرا گرفت مرا
اینجا گلبرگها صاف هستند
کمی جلوتر ساقه ای شکسته
انگار ساق پایمان خمیده
درختی به بلندای خانه کل محمد
از دور پیداست
درخت توت است
آنها را می چینم شیرین و درشت
خوردن قبل از ترک درخت زرنگی است
تابم کم است در بی تابی روزگار
شاید بنشینم سر کویش ناراحت
فکرم درگیر است قالب ندارد
شرمگین دیگر درختان سر راه
علفزاران تنهایی روزهای تب دار
وای از اینهمه بی شرمی سردمداران
سران تنگ دنیای گرفتار
پا پیچ همه ناچاران اقلیم
دروازه تنگی تنفس زنان بیمار
آه از اینهمه بیداد
یا غفور
برگی کوچک از درختی بزرگ بر زمین نشست
بادی آنرا کمی جابجا کرد
پیرمردی از کنار آن گذشت
طوفانی آنرا در هوا چرخاند
در سکوتی کنار پیاده رویی جا خوش کرد
کودکی آنرا پایمال کرد
ذرات آن در کف خیابان کشیده شد
هنوز هم لاستیکهای زیادی از روی آن می گذرند
شب و روز
چه زجری می کشد سپوری که هر روز باید کف خیابان و پیاده رو را جارو بکشد
دیگر هیچ کس طوفان را لعنت نخواهد کرد
دیگر هیچ ماموریتی برای بیابان نوشته نمی شود
تمام درختان در پارک و باغ آسوده بودند
هیچ مهم نبود که باد وزشی کند و ابر غرشی
اتفاقات تصادفی در حال رخدادن هستند
اما آنطرف کسی صدا می کند
برگها بی گناه کنده شدند
اینطرف گوش هایی می شنود
همه می دانند که اتفاق شایعه برداشته است
اما جوانکی چاقویش در دل ماموری فرو می نشیند
...
کمی بعد طناب دار محکم می شود
هیچ کس او را بی تقصیر نمی داند
حتی آنطرفی
یا محبوب
کمی راه را گذشته
اندر خم بسیار تنگ گیر آمده اند
کمال را در گودال کال
یافتن بسیار کمی مشکل یافته اند
لبه پرتگاه را کمی جابجا دیده اند
همچنان آنجا و سرگیجه
پایین تر را ندیدن سر شکستن
کمال را یافتن در سر به هوایی نیست
عمیق اندیشیدن نشانه است
کال نباشی خاطرخواه داری
نیش را نوش داری
پیش همه سر بلندی
هرکدام در خود سنگینی
یا اکرم الاکرمین
دنیایی که تو را ساخته چرا نمی شناسی
دنیایی که تو را نساخته چرا نمی شناسی
اینجا بسیار تنگ است
ساختن و نساختن اش یکی می نماید
چه بدانی، چه ندانی، چه بخواهی، چه نخواهی، چه بگویی و چه نگویی
من در عجب باشم یا نباشم همین است
تک بودن و تخت بودن چه فرق است
وقتی هر دو بناست یک راه را بروند
تنها نباشید
بنام حق
درحالی محمد باقر از یارانه سخن می گوید که انگار با این حذف یارانه دولت همه مشکلات را حل می کند
اولا تعریف یارانه را قانون مشخص کرده ولی ایشان مردم را .... نگاشته و تعریف دلخواه خود را جای آن گذاشته است
فردی که با نورچشمی خود در گرفتن حقوقهای 200 میلیونی 200 برابر حداقل حقوق تعین شده که اکثر کارگران در آن هستند را امانت دار می نامد و و کسی را که میلیاردی وام بدون کارمزد می گیرد را سرمایه می نامد معلوم است که نه درد مردم را می داند نه با آن آشناست
سفر خارجه نور چشمی روبراه باشد مردم کیند
قبل از انتخابات می گفتند دولت هیچ قصدی برای ندادن یارانه به مردم ندارد
حالا که خرشان از پل گذشته می خواهند این پشیز کمک به مردم را هم به نور چشمی ها ببخشند
آخر قرار بود قیمتها واقعی شود و پول آن مستقیم به مردم داده شود که هرجا تشخیص دادند هزینه کنند
ظاهرا دولت برای شفاف نشدن هزینه ها همه کار می کند
چون از این طریق است که می شود پولی که مردم باید برای خود هزینه کنند هزار نقشه برایش کشید و "هرجا دلم خواست خرج کنم" این باید به شعار دولت تبدیل شود
از برجام که جز خسارت محض چیزی حاصل نشد با حذف یاران ها شاید به نوایی برسند
محمدباقر که رفته ای و برنامه ریزی می کنی برگرداندن امور به عصر شاه و زمان قاجار که نشد هنر
هر وزیری با گرفتن رشوه های میلیاردی دارد قراردادهای رویایی برای شرکتهای خارجی مهیا می کند به این افراد می شود گفت وزیر باید گفت دزدان بالا نشین یا جاسوسان وزیر
فقر و بی کاری و تعطیلی کارخانه های داخلی را کی می بینند
با واردات انواع تولیدات خارجی که کشور رونق پیدا نمی کند؟؟؟!!!!
راه هند و ترکیه و کره جنوبی و ژاپن که روزگاری بر واردات کالای خارجی به کشورشان ممنوع بود را کی خواهید پیگیری کنید یعنی اصلا می فهمیدشان.
با دروغ که نمی شود به جایی رسید این سر به سامان نمی رسد
و فساد و رکود و دلالی و اقتصاد ورشکسته و بیمار همچنان با این برنامه ریزان واین وزرا حادتر خواهد شد .. ز ما گفتن... از شما نه شنیدن!
نمایندگان مجلس شما در پیشگاه مردم و خدای خود با تصویب این برنامه ها و رای دادن به این وزرا در این حکایت کشور و اقتصاد مقصرید
این از گفتن ما !
و این از نشنیدن شما !