بسم الله الرحمن الرحیم /span>>/>>/>>/>/span>>/>>/>>/>/span>>/>>/>>/>/span>>/>>/>>/>
لَا یَسْتَوِى الْقَعِدُونَ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ غَیْرُ أُوْلِى الضَّرَرِ وَ الْمُجَهِدُونَ فِى سَبِیلِ اللَّهِ بِأَمْوَلِهِمْ وَأَنْفُسِهِمْ فَضَّلَ اللَّهُ الْمُجَهِدِینَ بِأَمْوَ لِهِمْ وَأَنْفُسِهِمْ عَلَى الْقَعِدِینَ دَرَجَةً وَکُلّاً وَعَدَ اللَّهُ الْحُسْنَى وَفَضَّلَ اللَّهُ الْمُجَهِدِینَ عَلَى الْقَعِدِینَ أَجْراً عَظِیماً
مؤمنانى که بدون عذر و ضرر (مثل بیمارى و معلولیّت) از جهاد بازنشستهاند، با مجاهدانى که با اموال و جانهاى خویش در راه خدا جهاد مىکنند، یکسان نیستند. خداوند، جهادگران با اموال و جانشان را بر وانشستگان (از جنگ) به درجهاى برترى داده است. خداوند همه مؤمنان را وعدهى (پاداش) نیکتر داده است، ولى خداوند مجاهدان را بر وانشستگان، با پاداش بزرگى برترى داده است.
95 - نساء
قاعد برعکس قائم میباشد یعنی نشستگان
قاعدین یعنی نشستگان اما در بررسی حوادث دوران حکومت علی علیه السلام به ٣ سه گروه بر میخوریم که آنها را بعنوان
ناکثین ، فاسطین و مارقین میشناسیم
ناکثین: همان پیمان شکنان هستند که سردار آنها طلحه و زبیر میباشد که جنگ جمل را بوسیله عایشه و دیگر غرق دنیا شدگان و چرپ آن دیده و عیش گزیدهها با توطئه معاویه براه انداختند
و سیر ه این افراد برای همیشه تاریخ عبرت انگیز است و البته هر سه گروهی علیه امیر مومنان دست به جنگ و خونریزی زدند عبرت است بنظر حقیر گروه چهارمی هم که میخواهم معرفی کنم باز همین مورد بر آنها نیز صدق میکند هرچند بعضی این مورد را پشت گوش انداختهاند ولی نمیشود در نظر نگرفت!
قاسطین: شورشیان شام به رهبری معاویه و همفکران عمرو بن عاص و همکاری مروانیان بودند که شاخصه جنگشان صفین است که بیش از ٣ سال علی علیهالسلام را درگیر این جنگ کردند
مارقین: این گروه که به خوارج معروف شدند و جنگ بر علیه آن هم نهروان میباشد نشانه اصلی این افراد تعصب خشک و خالی و بقولی خشک مغزانی بودند که پیشانی آنها از عبادت داغ بسته
و شبها به احیاء و تهجد مشغول و روزها به روزه طی میکردند! اما روزه و نماز بی معرفت!
جزء مولای متقیان علی علیهالسلام هیچکس جرات گردن زدن آنها را ندارد و حتی خود امیر هم میگوید که کسی بعد از من با آنها طرف نشود!
اما این دسته بندی کامل نیست یعنی تمام گروه خواص را شامل نمیشود هرچند که سه گروه عمده و شاید ٩٩ درصدی خواص را در بر میگیرد
این سه گروه قائمین هستند و مقابل هر سه اینها گروهی قرار دارد که قاعدین مینامیم یعنی نشستگان! البته نشستگان بخاطر عذر و بیماری با نشستگان منافق تفاوت دارد.
باید متاسف بود که ضرباتی که این گروه به اسلام میزنند در نظر نمیآید و گاهاً یک عده بنام توصیه اخلاقی روش اینها را ترویج و تبلیغ میکنند.
در تمام فتنهها و دعواها گروهی عافیت طلب شده و کنج عزلت گزیده و قاعد و غایب میشوند
خوش باوری است که اگر این توصیهها را اخلاقی و اسلامی نام بگذاریم
هرچند اجازه داده نمیشود که با آنها ستیز کرد چون ستیز نمیکنند و چون در میدان نیستند پس اسلام با آنها برخورد نمیکند اما این هم خیلی بیانصافی است که اینها را مسلمان نامید و از خواص خوب ، اینها یک عده بز دل هستند که بیشتر به پیکر اسلام با سخنان خود و رفتار خود خدشه وارد میکنند
کسانی که در فتنهها مینشینند و ساکن میشوند در قرآن مورد غضب و ملامت هستند نه مورد تشویق و تکریم.
اینها ذلیل و خار شمرده شدهاند و در آیه 86و87سوره توبه آمده البته آیات بعدی نیز این موضوع تاکید شده است
وَإِذَآ اُنزِلَتْ سُورَةٌ أَنْ ءَاِمنُواْ بِاللَّهِ وَجَهِدُواْ مَعَ رَسُولِهِ اسْتَئْذَنَکَ أُوْلُواْ الطَّوْلِ مِنْهُمْ وَقَالُواْ ذَرْنَا نَکُن مَّعَ الْقَعِدِینَ *
رَضُواْ بِأَن یَکُونُواْ مَعَ الْخَوَالِفِ وَطُبِعَ عَلَى قُلُوبِهِمْ فَهُمْ لَا یَفْقَهُونَ *
و هرگاه سورهاى نازل شود که به خداوند ایمان آورید و همراه پیامبرش جهاد کنید، صاحبان ثروت (منافقان)، از تو اجازهى مرخصى (براى فرار از جبهه) مىخواهند و مىگویند: ما را واگذار تا با خانهنشینان، (آنان که از جنگ معافند و باید در خانه بنشینند) باشیم.
آنان راضى شدند که با متخلّفان و خانهنشینان باشند و بر دلهاى آنان مُهرزده شده است، از این رو نمىفهمند.
و مورد ملامت قرار میگیرند
بعضی میگویند چون اسلام با آنها نجنگیده پس اینها مسلمان هستند و گاهی هم به خوب و احسن یاد میشوند جای بسی تعجب و تاسف میباشد.
پس ناصحین پدارنه کردن و کنج خانه نشینی و حرکت نکردن در اسلام جایی ندارد، حیف که کسی که دست به شمشیر نمیبرد قابل گردن زدن نیست ولی حقشان این است.
شما ابوموسیاشعری را چگونه توصیف میکنید آیا نقش او کمتر از عمروعاص است مسلم نیست پس با این زاویه نگاه اینها را نباید در صف دوستان نشاند یا شناخت.
اصلاً اگر این شخص نبود آیا اصحاب علی علیه اسلام چنین بیبصیرتی بخرج میدادند!
گاهی این سکوتها بیشترین فریادها را بهمراه دارد گاهی این سکوتها باعث خطای دیگران میشود دیگرانی که البته کمی خوش باور هستند و گاهی ساده اندیش و گاهی هم دشمن را دست کم میگیرند.
سعد بن ابی وقاص
محمد بن مسلمه
و ابومسعود انصاری و..... جز این دسته هستند
اینها گاهی با سکوت خود دو طرف فتنه را که یکی حق و دیگری باطل است را هردو باطل دانسته و خود را حق میدانند ولی عمل آنها باعث میشود که عملاً در جبهه باطل باشند و اینها هیچگاه در جبهه حق نبودند و نخواهند بود و باید در نظر داشت که در دلهای آنها یک نفاق وجود دارد و همین باعث میشود که در فتنهها سکوت کنند این بخاطر این نیست که حق را نشناسند!
هرچند که اسلام با آنها برخورد نکند و در برابرشان ساکت باشد ولی این سکوت به معنای حق بودن این فتنه انگیزان نیست! چرا فتنه انگیز چون با سکوت خود باعث ادامه فتنه شده و جبهه حق را سست می کنند گاهی این منافقین با نشستن خود میخواهند حرف خود را به کرسی بنشانند
که کم خطری نیستند اینها یعنی با سکوت و یا سخنان مثلاً ناصحانه و پدرانه خود در اصل همان شمشیر میشوند اگر محمد بن عمر در قیام امام حسین سکوت نکرده بود افراد زیادی منحرف نمیشدند
در هرحال گاهآ هم برای انتقام کشی این نفاق را بخرج میدهند
و گاهی هم بخاطر حسادت
و شاید هم برای همه موارد گفته شده
در هرحال نتیجه کارشان یکسان است و ما باید وقتی چنین سفارش کنندگانی داریم خیلی هوشیار باشیم که از آنها پشت پا نخوریم
خدا این جماعت را هدایت و اگر قابل هدایت نیستند ریشه کن فرماید
آمین یا رب القادری
بنام خالق بی ادعاها
وَلَوکانَتِ الأنبِیاءُ أهلَ قُوََّةٍ لاتُرامُ؛ وَ عِزةٍ لاتُضام وَ مُلکٍ تُمَدُّ نَحوَهُ اُعناقُ الَّجالِ؛ وَ تُشَدُّ اِلَیهِ عُقَدُالرَّجال لَکانَ ذالِکَ اُهوَنَ عَلَی الخَلقِ فی الاِعتُبار
وَاُبعَدَ لَهُم فی الاِستِکبارِ(الاِستکثار) وَلا مَنُو عَن رَهبَةٍ قاهِرَةٍ لَهُم، اَو رَغبَةٍ مائِلَةٍ بِهِم، فَکانَتِ النِّیّات مُشتَرَکَةً وَالحَسَناتُ مُقتَسَمَةً
نهج البلاغه؛ کوتاه سخنی از خطبه ١٩٢ یا قاصعه
اگر پیامبران الهی دارای هیبتی بودند که مخالفت با آنان امکان نمیداشت و توانایی و عزتی میداشتند که هرگز مغلوب نمیشدند و سلطنت و حکومتی میداشتند که همه چشمها به سوی آنان بود از راههای دور بار سفر بسوی آنان میبستند{اعتبار و ارزششان} در میان مردم اندک بود و متکبران در برابرشان سر فرود میاوردند و تظاهر به ایمان میکردند از روی ترس و یا علاقهای که مادیات داشتند.
در آن صورت {نیتهای خالص} یافت نمیشد و اهداف غیر الهی در ایمانشان راه مییافت و با انگیزهای گوناگون به سوی نیکیها میشتافتند.
در ابتدای این خطبه بسیار طولانی حضرت علی علیه السلام اشاره خوبی دارد که من از نوشتن عربی آن گذشتم و آن اینکه در صورتی که خداوند پیامبران را با عزم و اراده قوی گر چه با ظاهری ساده و فقیر مبعوث کرد و با قناعتی که دلها و چشمها را پرسازد و هرچند فقیر و نداری ظاهری آنان چشم آنان چشم و گوشها را خیره سازد
و در ادامه میفرماید خداوند سبحان اراده کرد پیروان پیامبران و کتب آسمانی و صدیقین با فروتنی در عبادت تسلیم در برابر فرمان حق و اطاعت محض فرمانبرداری با نیت خالص تنها برای خدا صورت پذیرد و اهداف غیر حدایی در آن راه نیابد که هر مقدار آزمایش و مشکلات بزرگتر باشد ثواب و پاداش آن گرنبهاتر خواهد بود.
این قسمت کوتاه خطبه قاصعه را خوب در ذهن نگهدارید و من پیرامون آن در پرانتز بگویم که این سخنرانی در روی پشت اسب و در سال 40 هجری برای خار شمردن(قاصعه) ارزشهای دوران جاهلی و قریش ایراد گردیده است، کمی بخودمان نهیب بزینم که پیامبر برای چه ارزشهایی آمده و ما با چه ارزشهایی داریم زندگی میکنیم!؟
البته در کل خطبه بی اندازه نکته وجود دارد اما در همین چند خط هم یک عالمه حرف است انسان را به لزره وا میدارد که من میخواهم به کوتاه نکاتی اشاره کنم.
ابتدا اراده و عزم قوی پیامبران یک ارزش برشمرده شده متاسفانه ما گاهاً و اشتباهاً به آن غد و سرسختی میگویم فرق این دو یعنی اراده و عزم قوی با غد بودن این است که یکی بر گفته و حق پافشاری میکند و دیگری بر مشتبه یا اشتباه، چرا وقتی در یک گفته اراده میکنید که حق است بر خود ترس راه میدهیم و از آن کوتاه میآیم و توجیه باطل مصلحت و ... روی آن میگذاریم
به اراده یک پیر مرد حق شناس و حق گو از صالحین توجه کنیم میبینید که با درس گرفتن از همین مکتب در کمال سادگی یک اراده پولادین دارد و همین اراده اوست که یک انقلاب را ایجاد میکند چون حقیقت را پیدا کرده و هیچ از آن کوتاه نمیآید اگر میخواست مصلحت اندیشی کند که بهتر بود مثل خیلی از علمای دیگر در خانه مینشست و به فقه و اصول و... میپرداخت ولی قیام کرد بر علیه زر و زور و استبداد و استعمار و استثمار و دیدید که با همین اراده قوی عزیز شد و پیروز
کاری که او کرد یک نمونه کار پیامبر گونه است پیامبر اسلام وقتی دعوت به اسلام میکرد فقط چند نفری گرد او بودند و همه ضد او و هیچ کس جرات نزدیک شدن به او را نداشت چون همه چیز خود را از دست میداد او در کمال سادگی و حتی نداری تبلیغ کرد و دست از هدف خود بر نداشت تا پیروز شد، موسی هم در آن فضای فروعنی با همین عزم خود بر حاکمان جور و ظلم پیروز شد پشت سر نهادن فراعنه و حکام
جور زمان اراده میخواهد اما فخرفروشی و بزرگ بینی نمیخواهد توهم نمیخواهد.
ابتدا با بصیرت و روشندلی باید حق را یافت سپس اراده پولادین داشت.
امام خمینی(ره) اراده و عزم قوی داشت ولی حشم و پول و ثروت و مقام و کاخ عاج نداشت و او با همین اراده بر ارتش مسلح شده شاه خائن بوسیله آمریکای جنایت پیشه پیروز شد
پس باید تربیتی داشته باشیم که ابتدا بر مدار حق حرکت کنیم فرزندان و آیندهسازان ابتدا حق را بیابند سپس بر همین مدار حق عزم خود را جزم نمایند وقتی حق یافت شد دیگر کوتاه آمدن و توجیه کردن معنی ندارد، این معنی و مفهوم پیروزی بخش است.
وقتی کارگزارن در این مملکت جولان میدادند مردم از آنها میخواستند که دست از اصراف و اشرافی گری بشویند ولی آنها خود را مدیران زبده و لایق میپنداشتند که چون آنها وجود نداشته و ندارد بجای کار کردن و مدیریت ریاست میکردند این معنی ریاست در اسلام و مکاتب الهی ضد ارزش است چرا باید یک مدیر اسلامی به ارزشهایی تکیه کند که با مکتب اسلام بیگانه است فروتنی از مدیر بگریزد و فخر فروشی جای آنرا بگیرد ساده پوشی جای خود را به لباس فاخر بدهد وقتی هم تذکر بدهی میگویند باید ابهت داشته باشی این درست جوابی است که حضرت آنرا نقد کرده مگر پیش بردن امور با ترس و وحشت و ابهت باید باشد مگر کار کردن باید با لباس مخصوصی انجام گیرد
امام روی زمین و یک تشک کوچک مینشست اما سران استکبار از او حساب میبردند
تا این جلال و جبروت مادی و ظاهری نباشد کارها سامان نمیگیرد من وقتی میتوانم کار کنم که با مردم عادی متفاوت باشم تا آنها از من حساب ببرند، قد و موی چنین و کفش و کلاه و کت آنچنانی تا نباشد من نمیتوانم ریاست کنم، همین موارد باعث میشود وقتی او را از پستش عذل میکنند طاقت نمیآورد خیال میکند که از کوه پرت شده آنچان خودش را گرفته که امروز بر او آوار شده است، تمام آن مدیران جبروتی از دولتی که آنها را کنار زد عصبانی هستند چرا که در مدیریت خود فخر فروشی کردهاند و امروز نمیتوانند تحمل کنند که مدیر نباشند و این معضلی است که اسلام آنرا ترک کرده و اینها را ارزش ندانسته به چیزهایی ارزش داده که قابل گرفتن و پس دادن نیست چیزهایی ارزش دارند که خودت باید بدست آوری و خودت نگهبان آن هستی دیگران در آن تصرفی ندارند.
نمرودیان و فراعنه و پادشاهان به کاخها و طلا و جواهر و لباسهای زرباف به مردم فخر میفروختند چون اینها همه عارضی بودند و میبینید که روزی از دست میروند و صاحبان آن نیز نابود میشوند، چنان خود را به اینها وابسطه میکنند که اگر روزی نباشد دق خواهند کرد و یا عمرشان را سر آن میگذارند یا نیمی از آن را با بیمار شدن نابود میکنند
امام خمینی(ره) یک نمونه ارائه کرده چون او دیگر نبی و رسول و امام معصوم نیست که ما بگویم ما انسانها قادر نیستیم به این ارزشها دست پیدا کنیم، میشود چون او اینکار را کرد، چرا که خداوند خواسته ارزشهای درونی را بجای ارزشهای عارضی قرار دهد پس ممکن است.
اما نکتهای دیگر که خیلی دقیق و از زاویهای باریک به آن نگاه شده است اینکه بیالفرض که پیامبران دارای جبروت و هیبت آنچنانی بودند و همه سر تعظیم به درگاهشان فرود میآوردند( یعنی اگر خدا میخواست پیامبرش چنین باشد برایش اصلاً سخت نبود) و همه پادشاهان و مردم عادی همه از ترس و هیبت و هیمنه او تسلیم او شده و همین معنی که ما گاهاً استفاده میکنیم و شاید هم متعرض که چرا پیامبران چنین نبودند تا همه بسوی آنها رفته و به کلام آنها عمل کنند و حتماً جهان میشد گلستان!
چرا؟ پیامبران چون انسانهای عادی بودند و مثل آنها میپوشیدند مثل آنها میخوردند حتی کتک، در جنگها گاهی شکست میخوردند پیامبر اسلام در جنگ احد زخمها برداشت که اگر علی علیهالسلام به دفاع او بر نمیخواست شاید کارش تمام میشد اینها سوالاتی است که در مخ کوچک ما وول میخورند اما این ارادهای پرودگار است که پیامبر همانطور باشد که مردم عادی هستند، ظاهری ساده ولی اراده آنها دیگر عادی نیست بلکه کوهها را از جا میکند پولادین و قوی!
اما باید به ارزش این تسلیم شدن اشاره کرد؟
عزت و ارزش آن است که صاحب تسلیم شونده در برابر رسول خدا از روی اختیار باشد و عقل حاکم باشد و حقیقت را درک کند و در این ایمان خود حاضر باشد جان فدایی کند وگر نه تسلیم از روی جبر و زور چه ارزشی دارد
خداوند میخواهد به کسانی که از روی اختیار تسلیم حق شدهاند جزا دهد اگر با ارزشهای مادی بسنجیم هم حتی این تسلیم شدن بیارزش است.
همه میشدند یکسان دیگر حق گوی واقعی با حق حق زن ظاهر صلاح قابل شناخت نبود نیتهای خالص را خداوند میخواهد نه جمعیت فراوان
عدد زیاد مهم نیست ارزش یک نفر میتواند به همه عالم باشد وقتی اختیار باشد و با ملاک ارزشهای اصیل وارد شود.
حضرت میگوید در این حالت نیتهای خالص مشخص نمیشد خداوند میخواهد اتمام حجت کند یعنی نیتهای صادق و خالص را میخواهد بیرون بکشد.
روزی که یک رئیس جمهور ساده پوش و دارای اراده قوی همه جهان را مجذوب خود کرد را بیاد آورید و زمانی که رئیس جمهور بی ارادهای برای خوش آمد فلان شاه فرش قرمز گسترد همه در همین مملکت و در همین جمهوری اسلامی اتفاق افتاد
همین امروز دیده میشود و حتی در مناظره تلویزیونی رقیب میگفت که آبروی کشورمان با فلان کار و فلان صحبت در جهان بردهای فلان رفتن شما در فلان کنفرانس و پرت کردن تخم مرغ یا .... اینها به ایران و اسلام توهین است.این سخن درست عکس رفتار و کردار انبیاء و امامان و حتی یاران آنهاست
مالک اشتر وقتی در کوچه میرفت یک فرماندار بود و یک فرمانده بیهمتا بر سر او خاکستر پاشیدند اما او چه کرد فرد خاطی را بخاطر اینکه به یک شخصیت مملکت توهین کرده بدار کشید آیا آبروی جهان اسلام خدشه دار شد؟ البته از نظر این آقایان که مجذوب مادیات هستند بلی
ولی برای علی علیه السلام اینها الگو هستند
امام خمینی یک الگو ست
و کسی که این سخن سخیف را به رئیس جمهور وارد میکند که چرا در فلان جا سخنی نگفتی که فلان ابرقدرت را خوش آید ! هم ادعای خط امام و پیروی از او را دارد! عجبا؛ امام و خط او!
اما چشمانش پر است برای رسیدن به قدرت جز رسیدن به آن به هیچ چیز فکر نمیکند
پیروی از امام همان پیروی از پیامبر(ص) و مکتب اسلام است که برای دنیاداران خیلی آسان نیست حتی قابل هضم هم نیست!
و ادعای پیروی از امام یک ریسمان برای رسیدن به قدرت!
در بوته عمل چقدر پیرو این خط ولایت و امام هستید اگر به ادعا باشد همه مدعی هستیم در شعار مهم نیست عمل مهم است.
پشتیبان ولایت فقیه باشید تا به مملکت آسیب نرسد
مدعی خط امام چقدر پشیبان ولایت هستی؟
کسانی که قانون میگویند آنرا قبول ندارند غلط میکنند قانون آنها را قبول ندارند
کسانی که با دروغ ادعای تقلب دارند و قانون را قبول ندارند چقدر پیرو امام هستند؟
اگر دیدید دشمنان مملکت از شما تعریف میکنند بدانید که دارید راه اشتباه میروید
مدعیان خط امام امروز استکبار و اسرائیل از چه کسی سخن میگوید و چه کسانی امروز سرمایه اسرائیل شدهاند؟
آمریکا هیچ غلطی نمیتواند بکند
مدعیان بی آبرو چه در زمان امام و چه اکنون با تفریط و اکنون با تندروی همهی این سخنان را پشت سر میگذارید
پشتیبانان کدام موج و فکر و سخن و فرد به عکس امام و عاشورا و حسین توهین کرده و فرار میکنند؟
بنام گرداننده بی همتا
شاید از کودکی این فکر در من مثل هر یک از شما وجود داشت که وقتی میگفتند محرم سال ۶١ هجری قمری و روز عاشورا در تابستان اتفاق افتاده و هوا بسیار گرم بود دلتان میخواست بدانید که درست است یا خیر؟
بالاخره با اینکه زیاد این برابری گفته شده و برنامههایی نیز که درست است و این مطابقت را انجام میدهد و ثابت شده, انسان دلش میخواهد خود نیز این مطلب را تجربه کند!
اگر از این تیپ هستید و مثل من سالها را به ساعت و دقیقه تبدیل کرده ولابد در یک برنامه اکسل یا جای دیگری به قمری بر گشت داده و از این قبیل کارها.... و نتایج متجیرالعقلی نصیبتان شده باشد!؟
میخواهم یک راه میان بر برای این برابری ایجاد کنم که حتی قادر باشید هر سال دیگری را به این ترتیب به قمری و برعکس قمری به شمسی تبدیل کنید شاید دقیق نباشد ولی میتواند با نزدیکی زیاد درست باشد
چگونگی بدست آوردن این فرمول بصورت زیر ساخته میشود و شاید جالبترین مطلبی که باید بدانید اینکه روز ١٨ ذیحجه سال دهم روز نوروز بوده و شاید ما وقتی نوروز را پاس میداریم یکی هم نیتمان این باشد که داریم سالگرد ولایت علی علیهالسلام را نیز جشن سال شمسی میگیریم:
توضیح: برابری ارقام و ماهای قمری بدین صورت است؛
١=محرم
٢=صفر
٣=ربیعالاول
۴=ربیعالثانی
۵=جمادیالاول
۶=جمادیالثانی
٧=رجب
٨=شعبان
٩=رمضان
١٠= شوال
١١= ذی القعده
١٢=ذی الحجه
***و هر سال شمسی ١٠ روز و ٢١ ساعت از سال قمری بیشتر است****
اما محاسبات:
اگر به سی سال قبل در تقویم نگاه کنیم روز نوروز برابر است با چهارم جمادیالاول سال١۴٠٠ پس:
١/١/١٣۵٩ شمسی= ۴/۵/١۴٠٠ قمری
و سی سال بعد:
١/١/١٣٨٩ شمس = ۵/۴/١۴٣١ قمری
حال اگر اختلاف سال قمری را بدست آوریم سال ٣١سال اضافه، ماه یک ماه کم ،روز یک روز اضافه , در اصل٣٠ سال و ١١ ماه و ١ روز
یعنی هر سی سال شمسی
٣٠سال شمسی= ١/١١/٣٠ قمری
اگر سی سال میانگین را درست فرض کنیم که فرض دور از عقلی هم نیست
میتوان ٣٠سال به ٣٠ سال به عقب برگشت تا ببینیم نوروز آن سال چه موقع سال قمری بوده
در این حالت ۴ تا سی سال یعنی١٢٠سال قبل
١/١/١٢۶٩شمسی=١/٨/١٣٠٧قمری
و ١٢٠سال قبل آن:
١/١/١١۴٩ شمسی=٢۶/١١/١١٨٣ قمری
و.... همینطور،
١/١/۶٩ شمسی = ٢٠/١٠/٧٠ قمری
کافی یک ده سال هم کم کنیم
برای مثال
١/١/١٣۶٠ شمسی= ١۵/۵/١۴٠١ قمری و
١/١/١٣٧٠ شمسی= ۴/٩/١۴١١
یعنی هر ده سال تقریباً =١٠سال و ٣ماه و ١٩ روز
نتیجه:
١/١/۵٩ شمسی=٢/٧/۶٠ قمری
کافی است ۶ ماه به سال قمری اضافه کنید تا به محرم ۶١ برسید:
٢٢*۶*۵٩یا ٢٢/۶/۵٩ شمسی = ٢/١/۶١ قمری
٣٠شهریور سال ۵٩ شمسی واقع روز عاشورا اتفاق افتاده حالا اگر چند روز کم و زیاد داشته باشد قابل اعماض است
" 8 یا 7 روز کمی سال شمسی بخاطر سال شمسی بودن است یعنی در سال شما 10 روز ٢١ساعت سال شمسی بیشتر از سال قمری است"
بدین صورت پی بردیم که روز عاشورا 61 درست در تابستان و گرمی هوا بوده است.
اما اگر این مجاسبه را به روز عید غدیر نیز برگردانید چنین است
1/1/10=18/12/9
امید که این مقدار مورد قبول قرار گیرد
دوستان اگر تجربه دیگری دارید برایم بنویسید یا به ای-میل AliakbariA@yahoo.com بفرستید خوشحال خواهم شد.