بنام رب شهید صدیق
بهترین آن دیدم که مرثیه؛ باز این چه شورش است که در خلق عالم است از محتشم کاشانی را امروز مزین کننده این مجاز نوشت کنم.
باز این چه شورش است که در خلق عالم است
باز این چه نوحه و چه عزا و چه ماتم است
باز این چه رستخیز عظیم است کز زمین
بى نفخ صور خاسته تا عرش اعظم است
این صبح تیره باز دمید از کجا کزو
کار جهان و خلق جهان جمله در هم است
گویا طلوع می کند از مغرب آفتاب
کاشوب در تمامى ذرات عالم است
گر خوانمش قیامت دنیا بعید نیست
این رستخیز عام که نامش محرم است
در بارگاه قدس که جاى ملال نیست
سرهاى قدسیان همه بر زانوى غم است
جن و ملک بر آدمیان نوحه می کنند
گویا عزاى اشرف اولاد آدم است
خورشید آسمان و زمین نور مشرقین
پرورده ى کنار رسول خدا حسین
کشتى شکست خورده ى طوفان کربلا
در خاک و خون طپیده میدان کربل
گر چشم روزگار به رو زار می گریست
خون می گذشت از سر ایوان کربلا
نگرفت دست دهر گلابى به غیر اشک
زآن گل که شد شکفته به بستان کربلا
از آب هم مضیقه کردند کوفایان
خوش داشتند حرمت مهمان کربلا
بودند دیو و دد همه سیراب و می مکند
خاتم ز قحط آب سلایمان کربلا
زان تشنگان هنوز به عیوق می رسد
فریاد العطش ز بیابان کربلا
آه از دمى که لشگر اعدا نکرد شرم
کردند رو به خیمه ى سلطان کربلا
آن دم فلک بر آتش غیرت سپند شد
کز خوفا خصم در حرم افغان بلند شد
کاش آن زمان سرادق گردون نگون شدى
وین خرگه بلند ستون بی ستون شدى
کاش آن زمان درآمدى از کوه تا به کوه
سیل سیه که روى زمین قیرگون شدى
کاش آن زمان ز آه جهان سوز اهل بیت
یک شعله ى برق خرمن گردون دون شدى
کاش آن زمان که این حرکت کرد آسمان
سیماب وار گوى زمین بی سکون شدى
کاش آن زمان که پیکر او شد درون خاک
جان جهانیان همه از تن برون شدى
کاش آن زمان که کشتى آل نبى شکست
عالم تمام غرقه دریاى خون شدى
آن انتقام گر نفتادى بروز حشر با این عمل معامله ى دهر چون شدى
آل نبى چو دست تظلم برآورند ارکان عرش را به تلاطم درآورند
برخوان غم چو عالمیان را صلا زدند اول صلا به سلسله ى انبیا زدند
نوبت به اولیا چو رسید آسمان طپید زان ضربتى که بر سر شیر خدا زدند
آن در که جبرئیل امین بود خادمش اهل ستم به پهلوى خیرالنسا زدند
بس آتشى ز اخگر الماس ریزه ها افروختند و در حسن مجتبى زدند
وانگه سرادقى که ملک مجرمش نبود کندند از مدینه و در کربلا زدند
وز تیشه ى ستیزه در آن دشت کوفایان بس نخلها ز گلشن آل عبا زدند
پس ضربتى کزان جگر مصطفى درید بر حلق تشنه ى خلف مرتضى زدند
اهل حرم دریده گریبان گشوده مو فریاد بر در حرم کبریا زدند
روح الامین نهاده به زانو سر حجاب تاریک شد ز دیدن آن چشم آفتاب
چون خون ز حلق تشنه ى او بر زمین رسید جوش از زمین بذروه عرش برین رسید
نزدیک شد که خانه ى ایمان شود خراب از بس شکستها که به ارکان دین رسید
نخل بلند او چو خسان بر زمین زدند طوفاان به آسمان ز غبار زمین رسید
باد آن غبار چون به مزار نبى رساند گرد از مدینه بر فلک هفتمین رسید
یکباره جامه در خم گردون به نیل زد چون این خبر به عیسى گردون نشین رسید
پر شد فلک ز غلغله چون نوبت خروش از انبیا به حضرت روح الامین رسید
کرد این خیال وهم غلط که ارکان غبار تا دامن جلال جهان آفرین رسید
کرد این خیال وهم غلط که ارکان غبار تا دامن جلال جهان آفرین رسید
هست از ملال گرچه برى ذات ذوالجلال
او در دلست و هیچ دلى نیست بی ملال
ترسم جزاى قاتل او چون رقم زنند یک باره بر جریده ى رحمت قلم زنند
ترسم کزین گناه شفیعان روز حشر دارند شرم کز گنه خلق دم زنند
دست عتاب حق به در ید ز آستین چون اهل بیت دست در اهل ستم زنند
آه از دمى که با کفن خونچکان ز خاک آل على چو شعله ى آتش علم زنند
فریاد از آن زمان که جوانان اهل بیت گلگون کفن به عرصه ى محشر قدم زنند
جمعى که زد بهم صفشان شور کربلا در حشر صف زنان صف محشر بهم زنند
از صاحب حرم چه توقع کنند باز آن نکسان که تیغ به صید حرم زنند
پس بر سنان کنند سرى را که جبرئیل شوید غبار گیسویش از آب سلسبیل
روزى که شد به نیزه سر آن بزرگوار خورشید سر برهنه برآمد ز کوهسار
موجى به جنبش آمد و برخاست کوه ابرى به بارش آمد و بگریست زار زار
گفتى تمام زلزله شد خاک مطمن گفتى فتاد از حرکت چرخ بی قرار
عرش آن زمان به لرزه درآمد که چرخ پیر افتاد در گمان که قیامت شد آشکار
آن خیمه اى که گیسوى حورش طناب بود شد سرنگون ز باد مخالف حباب وار
جمعى که پاس محملشان داشت جبرئیل گشتند بی عمارى محمل شتر سوار
با آن که سر زد آن عمل از امت نبى روح الامین ز روح نبى گشت شرمسار
وانگه ز کوفاه خیل الم رو به شام کرد نوعى که عقل گفت قیامت قیام کرد
بر حربگاه چون ره آن کاروان فتاد شور و نشور واهمه را در گمان فتاد
هم بانگ نوحه غلغله در شش جهت فکند هم گریه بر ملیک هفت آسمان فتاد
هرجا که بود آهوئى از دشت پا کشید هرجا که بود طیرى از آشیان فتاد
هرجا که بود آهوئى از دشت پا کشید هرجا که بود طیرى از آشیان فتاد
شد وحشتى که شور قیامت بباد رفت
چون چشم اهل بیت بر آن کشتگان فتاد
هرچند بر تن شهدا چشم کار کرد بر زخم هاى کارى تیغ و سنان فتاد
ناگاه چشم دختر زهرا در آن میان بر پیکر شریف امام زمان فتاد
بی اختیار نعره ى هذا حسین زود سر زد چنانکه آتش ازو در جهان فتاد
پس با زبان پر گله آن بضعهالرسول رو در مدینه کرد که یا ایهاالرسول
این کشته ى فتاده به هامون حسین توست وین صید دست و پا زده در خون حسین توست
این نخل تر کز آتش جان سوز تشنگى دود از زمین رسانده به گردون حسین توست
این ماهى فتاده به دریاى خون که هست زخم از ستاره بر تنش افزون حسین توست
این غرقه محیط شهادت که روى دشت از موج خون او شده گلگون حسین توست
این خشک لب فتاده دور از لب فرات کز خون او زمین شده جیحون حسین توست
این شاه کم سپاه که با خیل اشگ و آه خرگاه زین جهان زده بیرون حسین توست
این قالب طپان که چنین مانده بر زمین شاه شهید ناشده مدفون حسین توست
چون روى در بقیع به زهرا خطاب کرد وحش زمین و مرغ هوا را کباب کرد
کاى مونس شکسته دلان حال ما ببین ما را غریب و بی کس و بی آشنا ببین
اولاد خویش را که شفیعان محشرند در ورطه ى عقوبت اهل جفا ببین
در خلد بر حجاب دو کون آستین فشان واندر جهان مصیبت ما بر ملا ببین
نى ورا چو ابر خروشان به کربلا طغیان سیل فتنها و موج بلا ببین
تنهااى کشتگان همه در خاک و خون نگر سرهاى سروران همه بر نیزه ها ببین
آن سر که بود بر سر دوش نبى مدام یک نیزه اش ز دوش مخالف جدا ببین
آن تن که بود پرورشش در کنار تو غلطان به خاک معرکه ى کربلا ببین
آن تن که بود پرورشش در کنار تو غلطان به خاک معرکه ى کربلا ببین
یا بضعهالرسول ز ابن زیاد داد
کو خاک اهل بیت رسالت به باد داد
خاموش محتشم که دل سنگ آب شد بنیاد صبر و خانه ى طاقت خراب شد
خاموش محتشم که ازین حرف سوزناک
مرغ هوا و ماهى دریا کباب شد
خاموش محتشم که ازین شعر خونچکان در دیده ى اشگ مستمعان خون ناب شد
خاموش محتشم که ازین نظم گریه خیز روى زمین به اشگ جگرگون کباب شد
خاموش محتشم که فلک بس که خون گریست دریا هزار مرتبه گلگون حباب شد
خاموش محتشم که بسوز تو آفتاب از آه سرد ماتمیان ماهتاب شد
خاموش محتشم که ز ذکر غم حسین جبریل را ز روى پیامبر حجاب شد
تا چرخ سفله بود خطائى چنین نکرد بر هیچ آفریده جفائى چنین نکرد
اى چرخ غافلى که چه بیداد کرده اى وز کین چها درین ستم آباد کرده اى
بر طعنت این بس است که با عترت رسول بیداد کرده خصم و تو امداد کرده اى
اى زاده زیاد نکرداست هیچ گه نمرود این عمل که تو شداد کرده اى
کام یزید داده اى از کشتن حسین بنگر که را به قتل که دلشاد کرده اى
بهر خسى که بار درخت شقاوتست در باغ دین چه با گل و شمشاد کرده اى
با دشمنان دین نتوان کرد آن چه تو با مصطفى و حیدر و اولاد کرده اى
حلقى که سوده لعل لب خود نبى بر آن آزرده اش به خنجر بیداد کرده اى
ترسم تو را دمى که به محشر برآورند از آتش تو دود به محشر درآورند
ترسم تو را دمى که به محشر برآورند از آتش تو دود به محشر درآورند
بنام خالق خوشیها
بالاخره اروپا در یک آچمز قرار گرفت، فکر میکردند که چون ایران قدش(به خیال خودشان) کوتاه شده هرچه آنها بگویند ما عمل خواهیم کرد، بالاخره از خواص مذاکره است که طرف حد خود را گم میکنه!
ما با شما مذاکره کردیم که این پیام را بدهیم: اگر سوخت ٢٠% را بهمان طبق تعهدات آژانس انرژی اتمی بهمان ندهید خودمان تولید میکنیم
این پیام روشن ما را بخاطر توهم درک نکردید حالا در آشی که برایتان دهان سوز شده بچرخید و ببینید چی توش در [واهد آمد
ما برای دستیابی به یک حق بالاتر به شما بسته پیشنهاد کردیم ولی شما که میخواهید همیشه بد بفهمید چنین خیال کردید که از حقمان گذشتیم؟!
ما شما را بار دیگر آزمودیم البته در صحنه جهانی که غرب درغگویی است در قول و عمل
خود نشان دادید که آنقدر تحلیل ندارید که ایران از حقوق خود کوتاه نمیآید چرا دست بکاری زدید که ما انتظارش را داشتیم و بارها نشان داده بودید که بهتر از یک خصم برای کل جهان نیستید
امروز بعد از ٧ سال پرونده ایران روی میز و در معرض افکار عموم جهان است و شما که در برابر هر قدم ایران برای تعامل و همکاری هیچ تعامل نکردید و هر بار به بهانههای واهی قدم در راهی گذاشتید که حقوق ایران را پایمال کنید
امروز ١١۶ کشور غیر متعهد به ایران نگاه خواهد کرد و راهی را طی میکند که ما طی خواهیم کرد
چرا ؟ چون این حق مسلم تمام کشورهاست که از انرژی هستهای صلحآمیز بهره ببرد
البته ایران از نظر شرعی و اخلاقی بهسوی تولید بمب نمیرود اما کشورهای دیگر این تعهد شرعی را ندارند و اخلاقی هم که شما نمیدانید یعنی چه!!
امروز کره شمالی بعد از ۶٠ -٧٠ سال تحریم در برابر آمریکا و دیگر استکباریان قد علم میکند شما سخن از تحریم میزنید ولی کشوری که ٧٠ سال تحریم بوده را از کدام تحریم میترسانید
شما ایران را از کدام تحریم اقتصادی به وحشت میاندازید همان تحریمی که نیاز مبرم ماست،بعد از سی سال نمیفهمید که ما دنبال چیهستیم
بالاخره عدو شود سبب خیر اگر خدا خواهد،عقلتان کجاست یاریتان نمیکند چون در بستر تبخر و استکباری خود گم شدهاید.
از فردا که ما دست به تولید سوخت ٢٠% بزنیم و از فردا که از N.P.T خارج شویم چه حظی دارد
این شمائید که این راه را تقدیم ما کردید. مثل من ازتان ممنون هستم.
در چه خبر گفتم که ما خوب بازی خواهیم کرد ولی گل نمیتوانیم بزنیم
ولی امروز این گل را خود در دروازه خودتان شلیک کردید باز هم که به دروازه خودتان گل بزنید ما باز هم ممنونتان خواهیم شد؛ من یکی به شما احسن خواهم گفت!!!!!
خب از فردا داد بزنید که ایران میخواهد بمب اتمی بسازد حال چه میخواهید بکنید حمله کنید که خود را نابود کردهاید تحریم کنید که 30 سال اینکار را کردهاید
آچمز شدهاید! میخواست کمی از جایگاه خود پایینتر را نیز نگاه میکردید بازرسان آژانس میگویند هیچ انحرافی در فعالیتهای ایران نیست در فردو قم که دیگر هنوز کاری صورت نگرفته شما میگودید باید تعطیل شود با کدام ماده و تعهد قانونی این سخن گفته میشود
وقتی سخن سیاسی و قطعنامه سیاسی صادر شود همان میشود که قطعنامه شورای امنیت شد به همان اندازه میارزد که قطعنامههای قبلی ارزش داشتند هیچ
تحریمی که هنوز صادر نشده و روسیهای که مثل منافق و درو هنوز امضاء نکرده آمده که ما نیروگاه بوشهر را بزودی راه میاندازیم به درک که راه نیاندازید
خیال میکنید چه خواهد شد اینجا همانجایی است که ما باید فکر دیگری بکنیم قدمی برداریم که خیلی پیشتر باید برمیداشتیم دست روی زانوی خود بگذاریم ویا علی بگویم چندین سال است که نیروگاه بوشهر راهاندازی میشود !!! همیشه با بهانههای(منافقانه= هم از توبره بخور و هم از آخور) مزورانه روبرو میشویم و کار پیش نمیرود اگر روسیه را از کشور خارج کنیم آنوقت خواهد فهمید که با کی طرف است.
چه حظی دارد وقتی که روسیه را به هم کیشاناش واگذاریم! نه شرقی نه غربی مفهوم حقیقی خود را پیدا میکند.
چه حظی دارد وقتی دست دورو و نیرنگباز روسیه و چین نیز قطع شود! و وقاحت آنها با شرمساری و پشیمانی روبرو شود
و بدانند این روشی نیست که بشود تا همیشه ادامه داد.
وقتی دیروز مجلس این تصمیم به موقع و شجاعانه با تمامی نمایندگان حاضر خود گرفت که همه موافقت کردند چه حظی داشت
وقتی که دولت تصمیم گرفت که ده سایت دیگر طراحی شود چه حظ جانانه دیگری نسیب شد
حالا تا آژانس بخواهد مهم نیست خدا راه خیر را برایمان میخواهد امید که در این راه قدم برداریم ومحکم هم برداریم.
ما باید نیروگاههای هستهای دیگر را به مناقصه جهانی بگذاریم تا کشور روسیه در مخمصه غرب گیر کند
تا نتواند بهر تصمیمات مزورانه خود ادامه دهد
آنوقت میبینیم که آلمان و فرانسه و چین هم به خیل رقیبان روسیه بپیوندند.
وقتی 116 کشور از ما بخاطر خودشان حمایت میکنند
وقتی ده کشور از 35کشور حکام به قطعنامه بیخاصیت گروه 5+1 نه میگویند
آژانس چی میخواهد بکند
این کشور راه ما را راه خودشان و حق ما را حق خودشان میبینند
چرا که برای هستهای شدن راهی جز این دیده نمیشود
دلمان خنک شد که مجلس و دولت برای یک تصمیم ضدی ایرانی چنین قاطعانه و یک صدا تصمیم گرفت
مجلس و دولت خدمتگزار ممنون
بسمه تعالی
گلستان روستایی است در جنوب شرق انار با فاصله 16کیلومتر و مردمی سخت کوش و فعال در زمینه کشاورزی و شهید حسین کشتآور از این خطه است،شهدای کوفه علی و حسین ناجی نیز از این روستا میباشند.
دارای جند باب مغازه و کارگاه بوده از جمله ساخت ماشینهای ضبط پسته و جوشکاری و...
امروزه این روستا دارای شورا بوده و بیش از ٨٠ خانوار و جمعتی بیش ٣٢٠ نفر میباشد.
این متن از کتابی است از:
وزارت دفاع ملی
سازمان جغرافیائی کشور
اداره جغرافیائی
بنام:
فرهنگ جغرافیائی
آبادیهای کشور جمهوری اسلامی ایران
انار
جلد94- چاپ یکم
برگ NH-40-5سال 1358(در داخل جلد 1357)
البته قابل ذکر است که آنچه بعنوان تعداد جمعیت و... که در این کتاب آمده و آنطور که در مقدمه این کتاب آمده مربوط به گروهی پژوهشگر است که در سال 1353 در فارس سرگرم کار شده و نتیجه کار آنها 138 جلد شده که طبق یک نقشه راهنما(شکل در پستهای قبل آمده است) میباشد که هیچ مبنای اهمیتی قابل ذکری برای نقاط نیست بدین جهت این مجلد هم که بنام انار ثبت است فقط میتوان مرکزیت نقطه را مشخص کند نه اهمیت جمعیتی دارد نه اهمیت تقسیمات کشوری. برای پیدا کردن هر نقطه یا شهر و آبادی ما ماید در نقشه محل آنرا و سپس براساس حروف الفبا آنرا میتوانیم پیدا کنیم.
لذا این مجلد کتاب شهر شهربابک و روستاهایی از رفسنجان و ... را در بر گرفته است.
دیگر نقاط جغرافیایی از قبیل دشت و رود و کوه و.... در همان روستاهایی که کنار آن است توضیح داده شده است.(در مورد گلستان بدون هیچ دخل و تصرفی از این کتاب در صفحه ٦٩ الی ٦٩ چنین بیان شده است). حتی با اینکه رسمالخط کتاب به من نمیخورد و ... برای امانت با سختی سعی کردم عین نوشته در آید( با این حال پرانتز سبز از من است) مثل چسباندن حروف و غیره در آینده من در نوشته جدید توضیحات و اشتباهات این متن را میآورم و علل آنرا بررسی میکنم امیدوارم که فرصت اجازه دهد.
اما گلستان در این کتاب:
گلستان GOLESTAN
ده از دهستان انار، بخش حومه، شهرستان رفسنجان، استان کرمان
طج(طول جغرافیایی) َ21 55ْ، عج(عرض جغرافیایی) 48َ 30ْ، ارتفاع م(ارتفاع متوسط)1405متر.کویری، گرم خشک در 16 ک م(کیلومتری)جنوب خاوری انار .
جمعیت: 27 خانوار سرشماری۲۵۲۵(۱۳۴۵ه.ش)19تن(احتماً این عدد 109نفر است یا 190).از طائفه جدید.
زبان: فارسی
دین:اسلام؛ شیعه
کار و پیشه:کشاورزی و قالیبافی ،فرشها با طرح کاشان.
کشت:آبی؛ آب از کاریز و چاه نیمه ژرف.
فرآوردهها: گندم؛پنبه،یونجه و پسته.
رستینیها:اپوشش گیاهی برای چرای دام، بوتههای متک(شیرین بیان) برای کاربرد داروئی.
مردم این آبادی از دبستان دولتی و شرکت تعاونی روستای گلشن بهره میگیرند.