ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | ||
6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 |
13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 |
20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 |
27 | 28 | 29 | 30 | 31 |
بنام روشنی بخش عالم
با تسلیت سالروز درگذشت ام ابیها حضرت زهرای مرضیه(س) به هم مسلمانان و دوستداران خاندان اهل بیت علیه السلام
و او کوچههای گرما زده مدینه را میپوید که یکی را پیدا کند که مردانه بر پیمان خود استوار مانده باشد و سکوت را بشکند یکی را برای درد دل بیابد و بگوید غم دل را و آینده آشفته را و رسالت بر زمین مانده را ادامه خط پدر را ولی در این کوچهها جز سکوت و فراموشی و نامردی و دلمردگی چیز دیگری یافت نمیشد
آهای مردم من دختر پیامبر شما هستم که با رسالت خود شما را از ضلالت به کفایت رساند ، از پوچی به هستی، از نبود به بود و از تفرقه به یکدلی.
ای مردم شهر من امابیهایم همان دختر مردی هستم که هر صبح و شام بر خانه من سلام میکرد با عبارت اهل بیت من، آیا سفارش او را بر اهل بیت خود فراموش کردهاید
یا دیگری پیدا کردهاید که مادر نبی شما شده است؟
....نه اینها خواب نیستند
نه اینها فراموش نکردهاند مگر چه مدت از این سخنان گذشته است که فراموش شده باشد همین چند روز قبل بود که صدای پیامبر (ص) اینها را برای چندمین بار متذکر میشد.
نه،نه اینها خود را به خواب زدهاند
چون اصلاً بیدار نمیشوند!
اینها غافل نیستند خود را به اغفال زدهاند.
چون غافلان گوش دارند اینها انگار کران هستند نه کر باشند
...... وا که دنیا پرستان چهها نمیکنند
و امروز اسلاف آنها حسینیه و قرآن را آتش میزنند و ادعای خادم حرمین شرفین را یدک میکشند
انگار جامعه امروز راه پس رفته پیشنیان آنها را فراموش کردهاند
نه امروز این آتش به در زده و بر فاطمیه افروخته و این آتش بر خرمن عشق ولی زدن فراموش نخواهد شد
امروز روزی است که صبر مردم از اشرافی گری شما و مقام پرستی شما و اسلاف شما به خشم آمده و جوششی دارد با دنباله دراز به انداز درازی تاریخ
و امروز نخواهد گذاشت آب خوش از گلوی نحس شما پایین رود
می توان غم جانان را بغل کرد
میتوان آنرا بوسد
میتوان آنرا بر سر مستکبران و ظالمان و جباران فرود آورد
و امروز همه انجام شدنی است
و آل سعود و آل خلیفه این نوکران بیمواجب استکبار چه بد امتحانی پس دادند
و سرنوشت خود را چه بد رقم زدند
و بهتر است که بگویم مثل اسلاف خود چه بد از امتحان بیرون آمدند و این سنت الهی است که عاقبت ستمکاران را چون ذغال نمایان میکند.
و این امت است که باید بداند در کوچههای شهر چه صدایی بلند است
و هم آواز آوای گرم آن شود
فقط کافی است که خود را به غفلت و خواب نزنیم
صدای زهرا از کوچههای مدینه به مکه و ریاض و امان و قاهره و .... رسیده است
چه کسانی این صدا را نمیشنوند
همان به خواب زدگان خویش
وگرنه خوابها هم از خواب پریدهاند
....
یا زهرا(س) امروز روز مظلومیت توست
همانطور که آنروز چنین بود
امام فردا دیگر خون حسین علیه السلام پایمال نخواهد شد
همانطور که قبلاً نشد
خونهای به ناحق ریخته مسلمانان در بحرین و یمن و لیبی و فلسطین به هم رسیده
و جوشش آن خروشی است غیر قابل فراموشی
و چکشی بر سر خوش پوشان سیاه قلب و مفسد.
بسمه تعالی
به مناسبت روز معلم و شهادت استاد مرتضی مطهری
آه، و هزاران واه از آن روز که نشانه رفتن مغز متفکران را. نمیدانم امروز روز معلم است در این فکر هستم که شهادت او را چرا روز معلم نامیدند، البته که او عالیترین معلم است ولی وقتی میخواهم تبریک بگویم یک روز مهم را، احساسی مبهم دست میدهد و توان ازم میبرد. آنقدر او را خواستارم که نبودش را در تمام وجودم درک میکندم و اگر نبود آثارش اینقدر این درد نبودش سخت مینمود که کلامی ازمان نشنوی. ولی همه آنچه را که گذاشته آنقدر هست که ما را سیراب کند و شاید همین بس باشد. شهادت او روز معلم شده است چون همه عمر آموخت و تدریس کرد و در این راه سر به سردار داد. او متفکری بود که تفکر کردن میآموخت. دانشمندی بود که دانشمند میساخت. اعلامهای بود که عالم میپرورید. بصیری که بصیرت پرورش میداد. نویسندهای بود که نوشتن تعلیم میداد. سخنرانی بود که سخندان تحویل میداد. مبارزی که بارز باشد، میدانی که مرکز بود، راهنمایی که رهنمای راه گمشدگان بود، استادی که به تمام معنی معلم بود. بشیری که مژده دهنده روشنی بود. صابری که بنده شکیبا سامان میداد. شجاعی که دلیر مردان کارزار نمو میداد، عاشقی بود که عشق میآموخت. محبوبی که حبیباله داشت. عادلی که عدالت بپا کن بود. اقامه کننده صلوات الصالحین بود.
هر چه گویم از قدر او کاهیم چه بهتر که او را با زبان قاصر خود مقصور نسازیم و او را امام(ره) میشناخت همین کلام را داشته باشیم مطهری حاصل عمر من بود......
تمام آثارش بلا استثناء مفید هستند.....
به همه دانشجویان و متفکرین و روشنفکران متعهد توصیه میکنم که نگذارند که کتابهای این استاد عزیز با دسیسههای دشمنان اسلام فراموش شود.
و امروز همان است که دسیسهها در کارند که آثار او مغفول افتد. چه جوانانی را میشناسیم که هنوز با افکار او آشنا نیستند و چه دانشجویانی را میبینیم که نمیدانند او چه خدماتی به قشر روشنفکر و دانشمند کرده است.
قلبی در فشار و دلی در آزار و سری پر از درد دستی در بند و پایی در غل که چرا نشناختیم؟ چرا نشناساندیم؟ چرا نمیشناسیم؟ چرا نمیشناسانیم؟
آه و هزاران واه از آن روز که نشانه رفتن مغز متفکر مارا، نمیدانم این درد را به کجا ببرم به کی بگویم با چه زبانی بگویم.
آه و هزاران واه از آن روز که هنوز تسلیت آن درخورتر است. آنروز یک روز نه بل یک روزنه بود تا بشناسیم او را و باز فکر کنیم هنوز هم روز نه بل فقط یک روزنه برای درک او.