ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | ||
6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 |
13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 |
20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 |
27 | 28 | 29 | 30 | 31 |
یا جلیل
دل به آن دارم
که یاری دارم
چه زود و چه دیر
چه نزدیک و چه دور
او را دوست می دارم
به یاد حق می سپارم
برسد همین هفته در پیش
به یاری قدرت جمیل
حتم دارم که این هست ممکن
سرفراز باید بود
در همین تنگی شرایط
هر چه هست دلخوشی دارم
دلخوشم که باز او را دارم
همین بس!
شرایط در گذرند
پس نیست ناامیدی
روزگار می گذرد
چه کم چه زیاد
چه سخت چه آسان
چه غم دارم
آنچه نیست پایدار
دلخوشم یار دارم
یا حق
گاهی انسان برای نداشتن چیزهای بزرگ حسرت می خورد
و گاهی کوچکها انسان را رها نمی کنند
صبح وقتی من سمپاشم هرچه بخواهی اذیت کرد تا بعد از یک روز معطل آن شدن بالاخره سمپاشی نصفه و نیمه کردم در برگشتن دیدم که همسایه مان خیابان را از مانده گوگرد های باقی مانده در سمپاش مسیر طولانی را آلوده کرده....
برای یک کوچک بزرگ حسرتی خوردم که نگو!
... اصلاً می دانید چه میگویم
مثل این می ماند که شما محتاج نان شب باشید و همسایتان سطل زباله بیرون درب خانه گذاشته اش پر از مانده پلو و خورشت!
یا رب
کمی کودکی بد نیست
در بزرگی
ورنه در بچگی همه بچگی دارند
نشاط مفرح است
وقتی از قالب خارج بشی بیشتر نمود دارد
زندگی پر است از نبودها
بودها را نگاه بان باشیم