ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | ||
6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 |
13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 |
20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 |
27 | 28 | 29 | 30 | 31 |
یا ربع آور
بهار آمد که غم از دل برد، غم در دل افزون شد
چه گویم کز غم آن سرو خندان، جان و دل خون شد
گروه عاشقان بستند محمل ها و وارستند
تو دانی حال ما واماندگان در این میان چون شد
گل از هجران بلبل، بلبل از دوریّ گل هر دم
به طرف گلستان هر یک به عشق خویش مفتون شد
حجاب از چهره دلــــــــــــــدار ما، باد صبـا بگرفت
چـــــو من هر کس بر او یک دم نظر افکند، مجنون شد
بهــــــــار آمد، ز گلشن بــــــرد زردیها و سردیهــا
به یُمن خور، گلستان سبز و بستان گرم و گلگون شد
بهـــــــار آمــــــد، بهــــــار آمـــد، بهار گلعذار آمد
به میخــــــواران عــاشق گو: خمار از صحنه بیرون شد
امام خمینی(ره)
یا رحیم
هرکی نگاهی دارد از درون و از برون
شاهدی در کنار دارد هم دقیق و هم شفیق
ماهی در هروله گرفتار صید صیاد برون
نداند که چگونه آید در کنار یا بر کنار
سلامی و کلامی سخن از نو کند
شاد باشد و هلهله برپا کند
سخت نیست بودن در میان
برکنار دیوار هم نیست جای امن
فردا و فرداها در پی هم در گذار زمان
خطوط در هم و ورهم مینگارم من
شاخصی نیست پس نگارم در انتظار
بیخود شده سرگردان و ویلان در وادیم
رنگی دگر زن نیست این میدان جبهه کاروزار
وارسی کردم نی دیدم پیشانیام نینشانیم
هم سلاح بود و صلاح همدگر
کی داند چه گیرد بر زبان یا دست توان
رازها میبینیم در این یک وجب
زمین وسیع رب عالم تابم نادرم
منصور هم نیست در کلام مسرور خویش
ریگ بیابان هست قیمتی در بر هر نکته سنج
شاید وقت دیگر خواستیم ترک او را ترک بینیم
ما بدینجا خوش نیست در باید نمود حرکتها
راهی بدین سردی دیدهای ای پیر میکده
صبح کردهای تن در سوز و آتش از تن فرو
افلاک را ننگر بید مجنون اینجاست نار
هر برگی نشانی دارد در درون از دور
دریاها دور شد از می برون کرد
خاطری در گذشته ماری در پوستین تن
آفتاب سن را ترک نگفته با این سن بلند
من چگونه ترک گویم خاطر دوران را
از غیب هر دم میبارد چوب و سنگ
فصل باریدن را کردیم پشت سر در جای تنگ
گل به هزار رنگ دارد ناز قشنگ
پلنگ تیز دندان نداند این راز زورق بیقرار
شکوت راهبان دیدنی نیست با چشم تنگ
تنگتر باید دید عمق جاده فکر سالار راه
میشود کرد فراموش همه این بردیان
حلمیان و هلیان و هندیان و مصریان
شور دل باید نمود
تا شود پیدا نا پیدای گم
یا حی
امام جواد علیه السلام:
خداوند چنانکه بر خشم بر زنان و کودکان خشمگین میشود بر هیچ چیز دیگر چنین خشمگین نمیشود.
آنکس که به غیر روی آورد خداوند به همان واگذارش میکند.
فاش کردن کاری پیش از استوار کردن آن سبب تباهی آن میشود..
فساد اخلاقی آدم بر اثر معاشرت با بیخردان است.
نیکوتر از شگفتی در گفتار این است که سخن نگویی.
در کارها ثابت قدم باشید تا کامیاب و موفق شوید.
عالمان به سبب زیادی جاهلان غریبند.
توجه قلبی به پروردگار متعال بهتر و سزاوارتر است از خسته کردن اعضا با ظاهر عبادات.
سخن 23 سخن 22 سخن21 سخن20 سخن19 سخن 18 سخن17 سخن16 سخن 15 سخن14 سخن 13 سخن١٢ سخن11 سخن10 سخن9 سخن٨ سخن ۷ سخن ۶ سخن۵ سخن۴ سخن٣ سخن۲ سخن1
یا شافی
فِى قُلُوبِهِمْ مَّرَضٌ فَزَادَهُمْ اللَّهُ مَرَضاً وَلَهُمْ عَذَابٌ أَلِیمٌ بِمَا کَانُواْ یَکْذِبُونَ
در دلهاى منافقان، بیمارى است پس خداوند بیمارى آنان را بیافزاید. و براى ایشان عذابى دردناک است، به سزاى آنکه دروغ میگویند.
10-بقره
در علم و معلوم به این نکته اشاره شده که علم خدا چگونه است و این خود تفاوت دارد با معلوم.
در این آیه نیز یک نسبت قهری را به خود نسبت داده است نشان به این است که آن امر و هر امر دیگری در دنیا و آخرت و همه عوالم بی سنت او نیست یعنی همه امور در اراده و ید قدرت باری تعالی است.
ولی خداوند همه امور را با یک قاعده کلی در آمیخته است اگر امر الف صورت گیرد نتیجه یک بدست خواهد آمد
اگر امر ب انجام شود نتیجه دو بدست آید و.......
این نیست که شما در نتیجه انجام امر الف که نتیجه قهری 1 را داراست به نتیجه 2 یا 3 و یا هر غیر 1 دیگری برسید! چون آنها خود نتیجه قهری امور ب و ج و د و .... هستند.
مگر اینکه! بخواهد عجزی بنمایش درآید یا خیری بالاتری در اراده پروردگار صورت گیرد که در اینجا محل بحث نیست و در نوشتههای معجزه خود مفصل بیان گردیده است
اینکه وقتی آب را تا 100 درجه سانتیگراد گرم کنید بخار میشود یک نتیجه قهری امر گرم نمودن آب است اما همین گرما در آهن نتیجه دیگری حاصل میکند مسلم است آهن در 100 درجه گرما بخار نخواهد شد یا ذوب نمیگردد که خود شامل قانون دیگر است و نتیجه یک امر دیگر
ترکیب اکسیژن و هیدروژن با نسبت یک به دو ایجاد آب است این یک قاعده کلی است و خداوند قرار نیست که آنرا تغییر دهد یا تا زمانی ثابت بعد از آن یک قانون دیگر را جایگزین آن نماید اینها در عالم ثابت هستند.
پس در این آیه پروردگار هستی یک امر حتمی را متذکر شده است که اگر در جان و دل کسی مرض (نفاق و دروغ و....) وارد شود فرد اگر درمان نشود مرض تکثیر یافته و زیاد میشود.
نکته ظریف در این راه یافتن مرض است باید سعی زیاد نمائیم که میکروب وارد قلب نشود اگر شد که غذای آماده و محل تکثیر فراهم است! جای محبت و گرمی دل است وقتی این محل در اختیار میکروب و مرض قرار گیرد رشد خواهد کرد و رذائل اخلاقی در آن جولان خواهند داد، همانطور که خوبیها و اخلاق پسندیده در آن رشد مییابند.
این زیاد شدن نتیجه قهری ورود آفت و مرض به یک جای نرم و گرم و مناسب رشد است و جان انسان جنین جایی دارد باید در دریچه قلب ودل و جان را مصون از ورود میکروب نمود و گرنه ذره فاسد وارد شد باید سریع آنرا خارج کرد و یا کشت وگر نه فرد مواظبت نکند و دلخوش باشد که این ذره کاری از دستش بر نمیآید و دچار غرور بیجا شده است و میکروب کار خودش را خواهد کرد و بیماری گسترش بافته و مرض زیاد میشود.
این آیه اشاره به نتیجه دارد نه اینکه خداوند مرض در قلب را زیاد میکند بلکه خداوند کسی را که مراقبت از جان و دل خود همت نمیکند اخطار میدهد که اگر این مراقبت نکنید هرآینه این نتیجه پیش میاید این حاصل چنین مراقبه نکردن خواهد بود.
البته ما از خداوند باید همان خواست و اراده خواستن و توفیق را هم از او بخواهیم .
متذکر میشود که این فهم ناقص کلام الهی در حد حقیر است و گر نه بسیار دارد معنی در یک کلام این آیه.
اگر به آیات قبلی این آیه که افراد منافق و دروغگو را بیان داشته و در ادامه این آیه نیز به امر دروغ تسریع شده مفهوم زیاد شدن مرض و در آنها یک امر عادی مینماید به این مفهوم که کسانی نه اینکه مراقبت نمیکنند بلکه اسرار دارند که مرض وارد جان(قلب و جان و دل همه یک معنی دارند و منظور تلمبه خون در بدن نیست) آنها شود و نفاق و دروغ و دیگر رذایل آنها آشکار است.
حالا خودمان از عقلمان سوال کنیم اگر وارد محیطی بشویم که فاسد است و محیط آلودهای است و باعث مثلاً بیماری وبا میشود آیا اگر گفته شود وارد نشوید و فردی بگوید من قویتر از این هستم که به وبا دچار شوم وقتی وارد شد اگر چند میکروب وارد بدن او شد و فرد بدین علت که بدن قوی داشته و این چند میکروب ریز کاری از پیش نخواهند برد آیا در اینجا بیمار شدن او در آینده تقصیر کیست مسلم خودش مقصر است اما افزایش و زیاد شدن میکروب از کجاست مسلم یک امر قهری است که حاصل رشد و تکثیر بیماری در جای مناسب است همه این امور جز قاعده کلی است که خداوند بوجود آورده و سنت تغییر ناپذیر حق.
مراقبت کردن یک امر اختیاری است که از ذیشعور لازم است و این اختیار باعث رشد و کمال است و گرنه چه کمالی متصور است وقتی همه در یک راه به اجبار در حرکت باشند.
بیماری روحی و بیماری جانی و جسمی در کلیت یکسان هستند.
اگر فردی یکبار دروغ گفت و از اینکار پشیمانی بعمل نیاورد مراقبت که نکرده هیج بلکه به عمل خود هیچ تذکری نیز نداده است دریجه ورود بیماری را باز کرده ولی انسان مراقب وقتی به این نقطه رسید سریع پشیمان شده و خود را سرزنش کرده و هشدار میدهد و مواظبت بعمل میآورد که تکرار نشود. علمای عمل به مراقبه اینجا خود را مجازات هم میکنند که این باعث شود که مصونیت پیدا کنند مثلا روزه میگیرند بخاطر این مراقبت نکردن یا چند رکعت نماز بجا میاورند و ... که همه باعث میشود که رشد و کمال یافته و بیماری در آنها تکثیر نشود.
نکته اشاره شده در آیات دیگری نیز اشاره شدهاند که نشان میدهد رشد و تکثیر مخصوص بیماری تنها نیست بلکه اخلاق نیکو هم وقتی وارد قلب شوند رشد یافته و زیاد میشوند، همچون: علم، هدایت و ایمان، قابل افزایش معرّفى شده است. همانند: «زدنى علماً» 114طه، «زادتهم ایمانا» 2انفال و «زادهم هدى» 17محمد. همچنین برخى از امراض و اوصاف ناپسند مانند: رجس، نفرت، ترس و خسارت نیز قابل ازدیاد دانسته شدهاند. همانند: «زادتهم رجساً» 125توبه و «زادهم نفوراً» 60فرقان و «مازادوکم الاّ خَبالاً» 47توبه و «ولا یزید الظالمین الاّ خساراً» 82اسراء.
با توجّه به آیات مذکور، معلوم میشود که سنّت خداوند و قانون کلی، آزادى دادن به هر دو گروه خیر و شر است. «کلاّ نُمدّ هؤلاء و هؤلاء» 20اسراء.
توجه به این اصل که همه امور از خداست و این زیاد شدن هم از اوست بلکه اینها همه از قوانین و سنتهای الهی است ما باید اینرا بدانیم نه اینکه نتیجه بگیریم که ما در اجبار هستیم و مرض زیاد میشود بله مرض زیاد میشود وقتی که قلب محل محبت و احسان و نیکی و جای مهر و گرمی و صمیمت در اختیار اغیار و امراض قرار گیرد بجای صفات نکوی یاد شده.
مقصر در ماست که مراقبت نکردیم.