ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | ||
6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 |
13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 |
20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 |
27 | 28 | 29 | 30 | 31 |
بسمه تعالی
در خاطرم نشسته، بهاری و سرسبز است.
چون نسیمی روح نواز بر تمام وجودمان اثری مطلوب نهاده، خیره بر من و من مبهوت او؛ عجب هنگامه ای است, می دمد جانی تازه بر وجود مردهام.
هیچ انکاری ندارم شرم از من فنا شده، باورم نیست اما یک حقیقت بر جانم دراویشی می کند آیا او باور دارد این واقعیت را؛ سراسیمه هستم!
دست و پا گم کرده ام, نمی دانم این دیگر چه راهی است.
در آغوشم گرفته چون پدری, نوازشم می کند چون مادر؛ احساس آرامش دارم چه ارزشمند است.
آزاد می بینم در امنیت هستم در پناه او٬او بسیار مهر دارد گرمی دستش و لطافت گفتارش و رفتارش چه مهربان است.
یا قادر متعال
یک هفته قبل از اینکه لباس دامادی بپوشم به عمو جان خانم که همین قصد را داشت هر چه سفارش کردم که دستبکار شود نشد که نشد و میگفت به این زودی قصد داماد شدن ندارد.
صبح روز دامادی حقیر بعلت بیماری سخت یکی از نزدیکان ایشان فهمید که اگر او بمیرد دیگه به این زودی نخواد توانست رخت دامادی بر تن کند پس دستبکار شد و به اصطلاح تا سوم عروسی ما هم صبر نکرد روز دوم ایشان هم داماد شد
حالا ما خودمان هنوز تازه داماد بودیم که باید یکسری امور دامادی ایشان را لابد ردیف میکردیم، برای امری ماشین وانت ایشان را برداشیتم از کوچه هنوز پنجاه متر بیرون نزده بودیم چهار جوان خوش تیپ محل عروسی را پرسیدند چون عجله داشتم ایشان را به کوچه راهنمایی کردم
آنها که از دوستان دوران خدمت داماد بودند و ماشین پدر ایشان را نزد ما دیده بودند ظاهراً انتظار داشتند که سوارشان کرده و پیش داماد تحویل داده و تعارف کامل بعمل آورم.
ولی من نزد خانواده عیال هم غریب بودم هم اهل چنین کاری نبودم؛ در آن عجله کار دیگری نیز داشتم پس آدرس خشکخالی دادم(مثل آدرس دادن تهرانیها* بد تهرانیها نباشد چون آنها هم عجله دارند هم در شلوغی شهر بیحوصله هستند و هم اینکه آدرسها را گاهاً درست بلد نیستند، پس مثل ما روستاییها نه کامل آدرس میدهند نه همراهی*)
به پر قبای آنها بر خورده بود و وقتی میخواستند آخر شب خدا حافظی کنند به داماد گفته بودند این یارو را اگر ما رفسنجان ببینیم میدانیم چه بسرش بیاوریم و ...!
وقتی چند روز بعد به من گفت که چه شده؟ رفقای ما چنین گفتهاند؟ تعجب کردم که مگر ما با آنها چه کردهایم؟ و جزء صحنه صبح عروسی چیز دیگری یادم نیامد بهشان گفتم چنین شده گفتند در هر حال خیلی،خیلی! ناراحت شدهاند چه کنیم!! دیگه اتفاقی بود که افتاده بودم.
از احوالاتش پرسیدم و آدرساش گفت مجرد است و در ساندویچی میدان ابراهیم جنب کتابفروشی فارسی ساندویچی.....؛ آدرس را خوب بلد بودم چون زمانی آنجا رفت آمد زیادی داشتیم برای خرید لوازمالتحریر و کتاب و...
اتفاقاً از این ماجرا یکماه نگذشته بود برای کاری رفتم رفسنجان بعد از پایان کارم رفتم ساندویچی مورد نظر و ساندویچ سفارش دادم و بعد از میل و پرداخت مبلغ( ایشان مرا بجا نیاورد که گفته خود را اجرا کند!) به ایشان گفتم حسین ..... گفت خودم هستم گفتم عروسی غلام گفته بودی میخواهی چنین کنی من در خدمت هستم... ایشان کمی خود را واچاقید و رنگبرنگ شد و شروع کرد به معذرت خواهی که ای بابا ما یک قمزی در کردیم غلط بکنم و.....چه و چه ......
و بعد هم شروع کرد به تعارف و بریم خانه ،....، به هر صورت کمی با هم تعارف رد و بدل کردیم و ما هم از بابت کارم عذر خواهی خواستم و با هم دوست شده و با گرمی و صمیمیت از هم خداحافظی کردیم
نمیخواهم مثل این فیلمهای ایرانی تا ته قضیه را برم و پیامهای آنرا بگویم و یا مثل بعضی فیلمهای خارجی پادرهوا رهایتان!
دلم میخواهد برداشتهای خودتان را داشته باشید
ولی چی شد که این قضیه یادم افتاد
این روزها زیاد هستند کشورهایی که قمپز در میکنند که شما میشناسیدشان
سی سال هم هست که به اینکارشان ادامه داده و میدهند
و هر با هم میبینند که فایده ندارد کسی محلی نمیگذارد من نمیدانم کی؟ باید دست بر دارند و شروع کنند معذرت خواهی
خب معذرت نخواسته باشند در کنند به ما چه ربطی داره
من گفتم مارا تحریم کنند
تا دست پیدا کنیم به آنچه نداریم
یکی از دانشمندان جوان هوا فضا گفت اگر ما را تحریم نکرده بودند هرگز ما به اینجا نمیرسیدیم که امروز ماهواره در مدار قرار دهیم
البته میدانم شما اهمیت این کار جوانان ایرانی را میدانید ولی بیشتر از شما همین دشمنان درک میکنند به اوقات تلخی آنها نگاه کنید و آدرس بیخود دادنشان
اگر ما را تحریم نکرده بودند امروز ما در دانش هستهای به اینجا نرسیده بودیم که بدون کمک هیچ کشوری چندین هزار سانتریفیوژ را بکار اندازیم
اگر ما را تحریم نکرده بودند ما امروز در ساختن داروهای نوترکیب کاری صورت نداده بود
و...اگر .....
به دانش سلولهای بنیادی نرسیده بودیم
به ساخت موشکهای دفاعی شهاب و.... نرسیده بودیم
به ساخت هواپیمای رادار گریز نرسیده بودیم
به خودکفایی در تولید گندم و محصولات کشاورزی نرسیده بودیم
به ساخت انواع واکسنها و سرمها دست نیافته بودیم
به انواع اعمال جراحی نرسیده بودیم
و به .......
یا حق الیقین
/marquee>ابواسعد دوعری را حضرت علی علیه السلام بعنوان قاضی، صبح نصب و ظهر عزل میکند.
ابواسعد به حضرت عرضه میدارد که آیا من خیانتی کردهام؟!
حضرت میفرمایند خیر، خیانتی نکردی، خلافی هم مرتکب نشدی، و لیکن به من خبر دادند صدایت بلندتر از صدای متهم است.!!
این داستان را وقتی شما قیاس کنید با آنچه که امروزه در جهان میگذرد و همین ولایت خودمان شاید شاخ در بیآورید
شاید تنتان بلرزد
شاید دود از کلهتان تنوره بکشد
شاید آه از نهادتان خارج کند
شاید هم اعتنایی نکنید، شاید بیخیال باشد و هزاران شاید دیگر.
شاید در قضیه اثبات نمیخواهد نوشته قبلتر حقیر در مورد قضاوت و قاضی و عواقب داوری مطلبی بیان شد
در آنجا گفتیم از زبان امام صادق(ع) که خشکسالی ها رخ مینماید! وقتی قاضی حکم ظالمانه میدهد
حالا که ماشاءالله دنیا از ظلم و بیداد لبریز است! و شورای امنیت در برابر ظلم جیکاش در نمیآید
سازمان دول(ملل سابق) و دیگر سازمانها هم که برای جنایات بشری به خواب مرگ چپیدهاند
حالا از اینها بگذریم....
برای شاهد دعوایی چند سال قبل وارد دادگاه و اتاق قاضی مربوطه شدیم
روی میز چند کتاب قطور چشمانمان را نوازش میداد؛
حقوق جزایی؛حقوق اشخاص...؛ حقوق کیفری؛ قوانین خانواده ، قوانین ثبت و....
و شاید متاسفانه یک جلد کلامالله مجید هم بود
ای کاش بجای همه اینها همین بیان امام علی علیهالسلام از نهجالبلاغه را روی دیوار روبروی او آویزان یا نصب میکردند!
قاضی نه اینکه از متهم صدایش بیشتر بود یعنی برای او صدا بلند میکرد بلکه ما شاهدین بیچاره هم از این لطف قاضی بینصیب نبودیم!
از آن بالاها نگاه میکرد و گردن کلفتی میکرد و بردباری نداشت!
یکی از شاهدین که یک معلم پیشکسوت بود به قاضی بسیار جوان گفت: وای بر من با تربیت چنین شاگردی(منظورش بی تربیت و ناداور بودن قاضی بود)
چرا عزیزم خیال میکنی که ما اینجا نشستهایم و چیزی نمیفهمیم
سرما داد بزنی و....
کار نداریم امروز بنظر میآید هرکس فقط سواد حقوق داشت برای داوری کافیه
یا شاید قاضی شدن همین دانستن حقوق است(همان کتب قطوری که روی میز تلانبار بود)
داشتن صبر و حوصله و احترام به اشخاص و...تعادل روحی و جسمی نکاتی است که بنظر میآید فراموش شدهاند و......
آفتی که باید فکری برایش کرد.
آنوقت آیا هنوز ما برای خشکسالی اثبات میخواهیم.
یا ربالعالمین
برادر ارجمندم آقای هوشنگ ابولی دوبیتی بعد از شعر قبلی(وصف انار) ارسال داشتهاند که در زیر میآورم
دوستان و همشهریان دیگر هم هر نوع نوشته و مطلبی داشتهباشند در خدمت هستیم
ز شرق و غرب و کشورها نوشتی
بگفتی بهر ایران سرگذشتی
بنازم ناز شصت زادگاهم
انار این شهر زیبای بهشتی
بسمه تعالی
ده رئیس روستایی است قدیمی در جنوب شرق انار با فاصله ٢ کیلومتر و مردمی سخت کوش و فعال در تمام زمینهها و سردار پاسدار شهید سید علی اکبری صابری از این خطه است.دارای شرکت تعاونی تولیدی کشاورزی و فعال .
این متن از کتابی است از:
وزارت دفاع ملی
سازمان جغرافیائی کشور
اداره جغرافیائی
بنام:
فرهنگ جغرافیائی
آبادیهای کشور جمهوری اسلامی ایران
انار
جلد94- چاپ یکم
برگ NH-40-5سال 1358(در داخل جلد 1357)
البته قابل ذکر است که آنچه بعنوان تعداد جمعیت و... که در این کتاب آمده و آنطور که در مقدمه این کتاب آمده مربوط به گروهی پژوهشگر است که در سال 1353 در فارس سرگرم کار شده و نتیجه کار آنها 138 جلد شده که طبق یک نقشه راهنما(شکل در پستهای قبل آمده است) میباشد که هیچ مبنای اهمیتی قابل ذکری برای نقاط نیست بدین جهت این مجلد هم که بنام انار ثبت است فقط میتوان مرکزیت نقطه را مشخص کند نه اهمیت جمعیتی دارد نه اهمیت تقسیمات کشوری. برای پیدا کردن هر نقطه یا شهر و آبادی ما ماید در نقشه محل آنرا و سپس براساس حروف الفبا آنرا میتوانیم پیدا کنیم.
لذا این مجلد کتاب شهر شهربابک و روستاهایی از رفسنجان و ... را در بر گرفته است.
دیگر نقاط جغرافیایی از قبیل دشت و رود و کوه و.... در همان روستاهایی که کنار آن است توضیح داده شده است.(در مورد ده رئیس بدون هیچ دخل و تصرفی از این کتاب در صفحه ٣۵ الی ٣۶ چنین بیان شده است). حتی با اینکه رسمالخط کتاب به من نمیخورد و ... برای امانت با سختی سعی کردم عین نوشته در آید( با این حال پرانتز سبز از من است) مثل چسباندن حروف و غیره در آینده من در نوشته جدید توضیحات و اشتباهات این متن را میآورم و علل آنرا بررسی میکنم امیدوارم که فرصت اجازه دهد.
اما ده رئیس در این کتاب:
ده رئیس DEH RA,IS
ده از دهستان انار، بخش حومه، شهرستان رفسنجان، استان کرمان
طج(طول جغرافیایی) َ١8 55ْ، عج(عرض جغرافیایی) ۵1َ 30ْ، ارتفاع م(ارتفاع متوسط)1408متر.کویری، گرم خشک در 2 ک م(کیلومتری)جنوب خاوری انار .
جمعیت: 40 خانوار سرشماری۲۵۲۵(۱۳۴۵ه.ش)١61تن.
زبان: فارسی
دین:اسلام؛ شیعه
کار و پیشه:کشاورزی،دامداری،باغداری و فرشبافی(15دستگاه)؛ فرشها با طرح کاشان و اصفهان .
کشت:آبی؛ آب از کاریز.
فرآوردهها: گندم؛جو،پنبه،یونجه، ترهبار و پسته.
رستینیها:درختان اسکنبیل و تارم، بوتههای متک(شیرین بیان) که کاربرد داروئی دارد.
جانوران: خرگوش، روباه و گرگ.
دارای سپاه دانش و یک مسجد.
مردم این آبادی وابسته به شرکت تعاونی روستای انار هستند و از دیگر تسهیلات آن بهره میگیرند.