یا غفار
(قبلاً بخاطر طولانی بودن این مقال که ناچار به بیان بودم معذرت میخواهم ولی به خواندن آن میارزد)
وقتی میخواستیم از غرب و سیستم آن بنویسیم و گوشهای از آنرا نمایش دهیم تا خانواده و بی اخلاقی و... پیش میرفتیم
چون فرهنگ غرب و لیبرالیسیم توی این مایهها چیزی برای گفتن نداشت هرچند که باور داشتیم در بقیه چیزها هم بیخاصیت است.
شاهکله اقتصاد آمریکا بود و بنگاههای اقتصادی و کلمه سرمایه و سرمایهداری حرف اول و آخر غرب برای تسلط بر همه چیز.
وقتی فکرش را میکنیم میبینیم توی چنته هیچ نداشته ولی آنقدر داشتههای تقلبی خود را آواز میدهند که چشمها و گوشها را کر و کور کردهاند و خیلی را که چه عرض کنم بسیاری بطور چشمگیر شیفته و اله خود کردهاند( چرا ما برای چیزهای که داریم و بسیار هم درست و صحیح هستند تلاش نمیکنیم برای عرضه نشان از نوعی خود کم بینی است) بعضی آنقدر دلباخته این نظام شدهاند که هر شب خود را در آن عوالم خواب میبینند و بهشت را آنجا و دیگر جاها جهنم و اداره جهان را جز آن غیر ممکن میپندارند زهی خیال باطل.
در اولینها اشاره کردم که چه کردند اشاره به جنگها و خونریزیهایی که کردهاند و استفادههای ابزاری از همه چیز برای دستیابی به همه چیز.
روزی که دکتر احمدی نژاد افسانه هلوکاست را بعنوان سوال در برابر غرب قرار داد چگونه از جواب منطقی باز ماندند و روی به شانتاژ و هوچگری مثل همیشه آوردند چون این سوال یک بیداری جهانی را شروع میکرد و تمام کاسهکوزههای غرب را بر سرشان خراب میکرد بناچار باید چنین میکردند و بد به حال کسانی که این نوع برخورد با غرب را غلط میدانستند که چون اکثریت به آن تن دادهاند نباید مطرح کند و سخن حق را نباید گفت
و این همان منطق زورسالاری است که با منطق عاشورا که به ما رسیده به هیچ وجه تطابق ندارد
حق با اکثریت است هر چند در غرب یک شعار برای فریب است و هیچگاه آنرا عمل نکردهاند ولی میتوانستند مثل یک چماق بر سر دیگران فرود آورند حق حق است میخواهد اکثریت داشته باشد میخواهد نداشته باشد حتی اگر اقلیت هم نداشته باشد
این غرب و این شعار زیبا را برای سواری میخواهد و بس.
کلیسای غرب وقتی گالیله را بخاطر کفر گویی محاکمه کرد و وادار به توبه نمود وقتی که این دانشمند از درب کلیسا برون میآمد و شرمنده این دستگاه و این سیستم بود همانطور که سر پایین داشت به زمین گفت من توبه کردهام که زمین مرکز جهان است و نمیگردد
زمین که توبه نکرده و میچرخد. حق که گردش زمین است که با گفته ما عوض نمیشود چه همه جهان بگویند میچرخد چه بگویند نمیگردد آیا زمین به آن هم گفته اعتنا میکند.
در انتخابات ما حق حکومت را به یک فرد یا گروه می دهیم ولی این به معنی حق بودن نیست و همچنین به معنی باطل بودن دیگران! تفویض کردن نوعی مشروعیت بخشیدن به حاکم یا موکل است نه حق بودن. البته این راه درستی برای حکومت داری است ولی نشانه حقیقت نمیتواند باشد حتی اگر حق هم باشد دلیل بر بسط نیست.
در این میان وقتی اکثریت حق باشد اهداف درست و سریع اجرا میشود
و وقتی که بر باطل باشند سرعت اجرای باطل زیاد و کسی جلودارش نیست.
تئوری تعریف کردن همه چیز با پول (شکم) از غرب به همه جهان سرک کشید و خود را جا زد و جایگاهش را هم محکم کرد برای دمار از روزگار دیگران در آوردن.
سوال از درستی و نادرستی هلوکاست بود هرکس که آنرا سوال کند باید محکوم شود! و جریمه و زندان شود این یعنی جهان آزاد! آزاد برای تک تازی یک عده زورگو !
قانون زور و تزویر با شعار زیبای آزادی و دمکراسی.
نماد این حق و حقیقت غرب در سازمان ملل تبلور یافته!
و شاه کله این حقیقت در شورای امنیت آن!
و عصاره آن هم همان حق وتو ٥ کشور است!
٢٠٠ کشور در این جهان خاکی وجود دارند ولی فقط و فقط پنج کشور باید برایش تصمیم امنیتی و حاکمیتی بگیرند
دیگران وقتی که هر حرف خلاف این پنج کشور داشته باشند دیگر نباید سخن بگویند! چون تحمل مخالف وجود ندارد.
کجای این دمکراسی است!؟ سرکوب کردن با حقوق ویژه ، کشتن با حق خود خواسته.
دیشب از طرف ویتنام سخنان مکین که در ویتنام شکنجه شده تکذیب گردید و حتی اشاره شده که ایشان با داروهایی که برای مردم ویتنام نبوده درمان شده که ایشان زنده بماند و یکروزی سناتور شود و یک روز نامزد رئیس جمهوری از حزب خودش و ادعا هم بکند.
اما این جهان نباید از او بپرسد تو در آنطرف دنیا در یک کشور دیگر چه کار میکردی
حتماً برایشان آزادی و دکراسی هدیه میبرده که گرفتار گشتی! بی گناه! بی زبان!
چهارده سال اشغال یک کشور و کشتن میلیونی مردم بیگناه آن و هزاران فساد دیگری که یانکیهای در این مدت بر این مردم مظلوم روا داشتند که قلم از بیان آن شرم میکند هدیه آقای مکین به آنها بود!
ادعای غرب چنین است به کشوری حمله میکند با دروغ خود ساخته سپس ادعا هم دارد.
برای اشغال عراق هم میخواستند با تروریست مبارزه کنند اما امروز نشان دادهاند که ریشه ترور خودشان است و دستشان با تروریستها در یک کیسه.
بیش از یک میلیون عراقی بی گناه و بی سرپناه و دربدر از زمان سقوط صدام حسین دیکتاتور بوسیله همین یانکیها کشته شدهاند بقیه کشتهها و خسارات دیگر و شکنجه های زندان گوانتامانو و ابوغریب هم بماند.
چه کسی باید شما را برای این کشتارها محاکمه کند؟ شورای امنیت بوسیله دادگاه لاهه که بجای محاکمه بلواگران غربی عمربشیر را که بلوای آنها را خوابانده و نگذاشته دستنشاندههای آنها غرب را حاکم کنند محکوم میکند.
به هرحال نتیجه این کشتارها را همه میدانند فقط بخاطر یادآوری بیان شد چون که بقول حضرت علیعلیهالسلام در تذکر خیری است که در دانستن نیست.
امروز درست ١٨٠ درجه مواضع روز حمله عوض شده با طالبان پشت میز مذاکره می نشینند! و نسکافه نوشجان میکنند.
طالبان کیست؟
گروهی آمریکایی ساخته و پشتیبانی شده برای جنگ با شوروی
و بهانهای برای اشغال افغانستان.
روزی که طالبان تروریسم بود تمام شد!بله کارایی آنها برای حمله بود اما امروز دیگر طالبان تروریست نیست !
چون امروز طالبان مردم افغانستان که دشمن سرسخت آمریکایهای اشغالگر هستند را میکشد و تریاک که پولساز است کشت میکند
این منطق غرب است کشتن مردم تروریست نیست فقط اگر کسی دشمن آمریکا باشد تروریست هست حتی اگر کسی را نکشته باشد و حتی اگر بلد نباشد آدم بکشد او تروریست است.
اما طالبانی که مردم دشمن یانکیها را بکشد دیگر تروریست نیست! ماشاءالله رسواییها که کم نیست اما رو هم کم نیست!!!!
جهانی که غرب تعریف کرده سراسر نقص دارد و در نقض هم هیچ نقص ندارد.
اما بلندگوهای و سایتها و صداها و شعارها همه براه است
تا این بادکنک را باد کنند تا بیشتر نمایش داشته باشد
نمایشها همه مال آنهاست و اهل شعارهای زیبا و دروغ! فقط شعار! همین و بس!
کسانی که از این سیستم دفاع میکردند و میماندند به اقتصاد شکوفای! آنها اشاره میکردند
و تئوری پول(اشکمی) را مثال میزدند امروز باید سرخود را به این همه حماقت و خوشبینی و خوشخیالی پایین اندازند و کمی جلو پای خود را هم نگاه کنند که به قعر چاه غرب کنده در پیش پایشان فرو نروند.
اقتصاد سرمایه و تئوری پول امروز چهره کاملاً مخالف خود را با شعار زیبای واقعگرایی(کلمهای که این روزها از غربیها زیاد شنیده میشود) عوض کرده.
تزریق پول به سیستم سرمایهداری و بنگاههای یانکی و بانکهای صهیونیستی و سرمایهداران گاوچران در کجای این نظام سرمایهداری تا کنون تعریف شده بود که هیچ کدام از تئوریهای آنرا ننوشتند و بیان نکردند یا جرات بیان نداشتند عالمان اقتصادیشان.
اگر هر کشور بدبختی در این دنیای بیسروته و بیقانون کمکی به یک بنگاه تولیدی میکرد با شعار اشتغالزایی و یا رقابت و... به بدترین حملات این سیستم غرب گرفتار میشد!
جهان آشفته شد تئوریهای اقتصادی نقض شدند و چه وچه و..... نکنید اینکارها را بگذارید بنگاهایی که نمیتوانند رقابت کنند بمیرند و نباشند
حالا چرا خودتان به این شعار دروغتان عمل نمیکنید چرا نمیگذارید بنگاههای ورشکسته و بد مدیریت شده و سر در آخور بمیرند!!؟؟
این بادکنکها را چرا نمیگذارید بترکند؟
ما این حرفها را نزدهایم این سخن خود شماست
اما این تئوری خود ساخته را چرا اجرا نمیکنید و برای سیستمهای عدالت محور و صادق و دنیای اخلاق زهرآگین میدانستید.
اما امروز این زهر برای شما شده است دارو و درمان!؟
تازه کارشناسان این تزریق بخوانید بیتالمال بخشی به یانکیها را مسکن میدانند و درمان و جراحی هنوز هزینهها در پیش دارد و دولت باید هنوز سرکیسه را شل کند تا مبادا بانکها به روز سیاه بنشینند.
از نظر اخلاق و اجتماع و خانواده و... که همه چیزتان کشک بود ای کاش که لااقل همان کشک هم بود که نیست حالا تنها نقطه اتکا و توجیهتان هم که اقتصاد بود چون بادکنک ترکید و اگر موج بیداری کشورها جهانی شود دیگر خواب خوش برایتان نیست!
کابوسی که دیگر برایتان تعبیر شده و خوابتان را آشفته ساخته امید که بزودی شما را که جهانخوار شدهاید و جز آنرا نمیشناسید و کشتن و زورگوییتان عالم گیر گشته سَقَط شوید ! تا جهان از ظلم و بیدادتان رها گردد. با این سازمانهای دروغی و جهانی که ساختهاید و حاکمیت مطلق خود را در آن تعریف و بقیه را برده خود پنداشتهاید.
شما که خودرا پایدار میپنداشتید و ایران را هم هیچ مینگاریدید و با ساخت بمبهای اتمی و انبار کردن آنها برای خود کابوسها را رویاهای شیرین میپنداشتند ولی امروز برایتان بد تعبیر شده است و باید بدانند که ظلم دوام نخواهد داشت و تئوری پولتان(اشکمیشان) لنگش هوا رفته و باد آن در حال جا کن کردن خودش است.
و خدا بخواهد از شما کاری هم برای درمانش ساخته نیست (خود کرده را چاره نیست)
هرچند که آنقدر این چاه کنده شده عمیق است که خیلیهای دیگر بخصوص آنها که دمشان را به غرب گره زدهاند هم همراه خود به عمق آن فرو ببرد.
تئوری پول و پول پرستی(شکم پرستی) شما که روزی حرف اول و آخر میزد امروز حرفی برای گفتن ندارد و جهان سرمایهادری دارد چون دملی چرکین برجهان سرباز میکند
و تئوری پردازهای ان باید در تئوریهای خود یک بازنگری بکنند و جایی هم برای تعاریف عدالت و دولت و بستن و باز کردن و کمک کردن، واقعگرایی و حقیقت، مهربانی و اخلاق و... نیز باز کنند.
همه این تعاریف و بصورت جامع به آنجا ختم میشود که اسلام با زیبایی بیان کرده و نسخه شفاف و صادقانه و درست برای همه چیز نوشته است.
و برای اقتصاد هم ربا را سهم مهلک برای تحرک اقتصادی دیده و هیچ جایگاهی برایش برنتافته است.
بیائید و ببینید چگونه در این دین همه چیز در تعادل و با کمترین نقصها بیان شده است.
گفت: میآیم، ولی نیامد.
گفت: میروم، ولی نرفت.
گفت: میشنوم، ولی نشنید.
گفت: میآورم، ولی نیاورد.
گفت: میشناسمت، ولی نشناخت.
گفت: میخواهمت، ولی نخواست.
گفت: درکت میکنم، ولی نفهمیدتم.
گفت: رحمت میکنم، ولی رحمم ننمود.
گفت: میرسانمت، ولی نرساند.
گفت: قربانت میشوم ،ولی تقرب نجستتم.
گفت: عاشقتم، ولی عشقی نورزیدتم.
گفت: تعلیمت میدهم ،ولی تعلیمی نداد.
گفت: میرهانمت ،ولی نرهانیدتم.
گفت: میسازمت، ولی نساختتم.
گفت: میبرمت ،ولی نبردتم.
گفت: دادت گیرم از ظالمان ،ولی نگرفت دادی از ستمکاران زمان.
گفت: میفرستمت به بالاترین درجه، ولی نبر به آنچه که گفته بودتم.
گفت: الان زمان وفای به عهد است، گفت الان وقت آن است که انجام دهم آنچه را که گفتهام . گفت ........
میبینم، میفهمم، بالا روم، پایین سرزنم. هست وعدهای و نیست عمل به وعدهها .
بسمه تعالی
سپاس خداوند را که به ما دستی توانا عطا فرمود که بتوانیم امور روزمره را خودمان به انجام رسانیم. و پایی سالم که بتوانیم بر آن بایستیم و راه برویم و در حرکت هیچ مشکلی نداشته باشیم. زبانی که با آن تکلم نماییم و مقصود و منظورمان به دیگران منتقل کنیم و چشمی که با آن ببینیم و راه را از چاه تشخیص دهیم و به انحراف نیفتیم. خداوند را شاکریم که به ما توان اندیشیدن بداد تا نیکو فکر کنیم و پلید نباشیم و از خدا سپاسگزاریم که عقلی عطا فرمود که بتوانیم خوب را از بد جدا نماییم. که اگر چنین باشد ما را شاکر نامند. دانستن بهتر از ندانستن و توان عمل به ز ناتوانی و شنیدن هزار بار بهتر از کری و نهفمی و درک مطلب نیکوتر از بیادراکی و چه نیکو صفت که خوش خلق باشد و تو شاکر باش قادر متعال را.
وَإِذْ قَالَ مُوسَى لِقَوْمِهِ إِنَّ اللَّهَ یَأْمُرُکُمْ أَن تَذْبَحُواْ بَقَرَةً قَالُواْ أَتَتَّخِذُنَا هُزُواً قَالَ أَعُوذُ بِاللَّهِ أَنْ أَکُونَ مِنَ الْجَهِلِینَ (67)
قَالُوا ادْعُ لَنَا رَبَّکَ یُبَیِّن لَّنَا مَا هِىَ قَالَ إِنَّهُ یَقُولُ إِنَّهَا بَقَرَةٌ لا فَارِضٌ وَلَا بِکْرٌ عَوَانٌ بَیْنَ ذَ لِکَ فَافْعَلُواْ مَا تُؤْمَرُونَ (68)
بقره 67و68
و (بخاطر بیاورید) هنگامى که موسى به قوم خود گفت: خداوند به شما فرمان مىدهد (براى یافتن قاتل) ماده گاوى را ذبح کنید، گفتند: آیا ما را به تمسخر مىگیرى؟ (موسى) گفت: به خدا پناه مىبرم از اینکه از جاهلان باشم.
(بنىاسرائیل به موسى) گفتند: از پروردگارت براى ما بخواه تا بر ما روشن کند که آن چگونه (گاوى) است؟ (موسى) گفت: همانا خداوند مىفرماید: ماده گاوى که نه پیر و از کار افتاده باشد و نه بکر و جوان، (بلکه) میان این دو (و میان سال) باشد. پس آنچه به شما دستور داده شده (هر چه زودتر) انجام دهید.
شاید داستان گاو در بنی اسرائیل از آن قصههای تمام نشدنی است.حتماً گوساله یا گاو سامری را هم میشناسید.
در قرآن بهانههای بنی اسرائیلی بروشنی آمده است و درسی برای ما اگر عبرت بگیریم!
قبل از این آیات داستان بهانهجویی این قوم که ظاهراً موسی از آنها بسیار دلخور شده و از ایرادگیری آنها به تنگ آمده دیده میشود.
و همه داستان برای مسلمانان بعنوان یادآوری بیان گشته است تا حواسشان جمع کرده و چنین بهانهجویی نکنند.
ابتدا بنی اسرائیل که مائده آسمانی و غذایی کامل و بسیار مقوی و بهشتی از آسمان برایش نازل میشد برایشان سوژهای شد که بهانه جویی کنند
گفتند به موسی از خدایت بخواه که برایمان پیاز و سیر و عدس و خیار و نباتات طبیعی و.... فرود آورد و ما بر یک غذا دیگر تحمل نمیکنیم!
چون چنین شد پروردگار از آنها خواست که به قریه(بیتالمقدس) فرود آیند ولی از خدا بخواهند که آنها را ببخشد که خداوند توبه پذیر بزرگ است.
و همینها بودند که باز به استهزاء کلمه را تبدیل کردند و بجای کلمه حطّه (طلب بخشش و عف و استغفار) حنطه(گندم) بکار بردند و خداوند آنها را مجزات کرد.
میبینیم که این قوم در بدکرداری و بهانهتراشی تکتاز است و شاید هم میخواهد تا قیامت چنین باشد.
اما داستان این گاو که در اینجا به آن اشاره شد و درسهایی که لازم است از آن بگیریم.
وقتی که آن قتل انجام گرفت و نتوانستند قاتل را شناسایی کنند از موسی خواستند که قاتل را از طریق وحی مشخص کند.
و خداوند گفت که گاوی را ذبح کرده و گوشت آن به مرده زنند تا زنده گردد و قاتل خویش را مشخص کند حالا عمد و غیر عمدش را بگذاریم.
( ببینید حجت خدا در همینجا مشخص است که قرار نیست بدون وسیله و رابطه و دلیل کاری را انجام دهد یک چیز (گاو) را اینجا مشخص میکند برای کشف جرم و جنایت، جوابی برای اهل وهابیت که توسل را کفر میدانند در حالی که توسل در شیعه در طول خداپرستی است نه در عرض پرستش و شرک . هزاران نمونه دیگر نیز میتوان نام برد که حجت آفرینش چنین است که در درگاهش بدون واسطه نرویم و....)
اما نکته همینجاست که دستور روشن و مشخص بود که چه عملی باید انجام گیرد
ولی کسی که بخواهد بهانه بگیرد که احتمالاً قاتل را هم میشناخته و بدین طریق میخواسته راهی برای فرار پیدا کند بهانه جویی را شروع میکند غافل از آنکه این کار او کمکی به او نخواهد کرد فقط برای خودش تنگناهی درست خواهد نمود.
اگر هر گاوی در اینجا کشته میشد مسئله روشن میشد
اما ایرادهای بنی اسرائیلی شروع شد و کار دست بهانه گیران داد.
پس از موسی خواستند که نوع گاو را مشخص کند پس ندا شد به موسی که گاوی باشد نه پیر نه جوان.
پس بجای اطاعت امر باز بهانه گرفتند که از خدا بخواه که رنگش را نیز مشخص کند.
پس موسی گفت خداوند میفرمایید رنگش زرینی باشد فرح بخش و خوشآیند.
میبینید که افرادی که میخواهند عملی را انجام ندهند هی بهانه میگیرند و کسانی که در اطاعت امر خداوند خاشعاند امر را سهل انجام میدهند و نه بهانه میگیرند و نه کار را بر خود سخت مینمایند برعکس کسانی که میخواهند امری را اطاعت نکنند.
خجالت هم خوب چیزی است باز از موسی خواستند که از خداوند بخواهد چگونگی گاو را کامل روشن کند
پس خداوند فرمود که آن گاو نه آنقدر به کار رام باشد که زمین شخم زند و اب به کشتزار رساند و......
آنقدر ادامه پیدا کرد این بهانه گیری که در عالم فقط یک گاو بیشتر با این مشخصات پیدا نشود این یعنی اینکه کار را بر خود سخت کردن
اگر در انجام اولین فرمان هزاران گاو برای کشتن و اطاعت امر موجود بود در بهانه اولی به هزار رسید و بهانههای بعدی آنرا به صد و ده و یک رساند.
امام اگر بخواهیم ادامه این داستان را هم بشنویم و نتیجهای که من در ابتدا گفتم برسیم چنین است.
در پی پیدا کردن آن گاو بسیار تجسس کردند و نیافتند و باز هم جستند و ندیدند و آنقدر گشتند تا بالاخره گاو مورد نظر پیدا شد و فهمیدند که جز این گاو دیگر گاوی نیست که چنین مشخصاتی که گفته شده داشته باشد حتی اگر بسیار بجویند چون چنان مشخصات آنرا گرفته بودند که راهی برایشان نمانده بود
در حالی که اگر بدون بهانه در اولین دستور خداوند هر حیوانی که نامش را گاو میگفتند ذبح میکردند خداوند هیچ بر آنان خرده نمیگرفت که چرا این گاو را کشتهاید و منظور من این نبود! این در ادامه آیات مشخص میشود که به پیامبر اسلام میگوید این قوم چنین هستند که دستورات و آیات قرآن را گرفته و به رای خود تفسیر میکنند و به تو نمیگروند پس داستان نشان می دهد که عمل بنی اسرائیل غلط بوده است و جزء بهانه گیری نبوده است.
در هر حال خلاصه داستان چنین شد که وقتی از صاحب گاو خواستند که گاو را به آنها بفروشد مالک گاو هم پسری بود جوان و با ادب گفت که گاو را نمیفروشد خریداران چون دیگر گاوی برای خود نمیدیدند هی قیمت را بالا میبردند دست آخر با تواضع گفت که باید از پدرش بپرسد چون به سراغ پدر رفت و آمد گفت پدرش خواب است و خریدارند همه درها را زدند و نتیجه نگرفتند و تا پدر از خواب بیدار شد و پسر از او اجازه گرفت قیمت گاو با وزنش یکسان شده بود پس قوم ناچار پرداختند و گاو را خریدند.
حجت خداوند چنین است که قبل از درخواست همه چیز طبیعی است ولی بعد از آنکه درخواست مشخص گردید دیگر قابل تبدیل نیست اگر چنین شود خداوند سخت مجازات خواهد کرد گردنکشان و بهانه گیران را.
در قضیه شتر صالح هم همین اتفاق افتاد تا قبل از درخواست معجزه خداوند بر آن قوم دستوری نداده بود ولی بعد از انجام شدن معجزه خداوند بر قوم صالح ضیق گرفت که آب چشمه یک روز از آن شتر و یکروز از قوم
و وقتی شتر را کشتند کردند عذاب هم بر آنها نازل شد.
و قوم موسی هم وقتی که بهانه غذا گرفتند پس غذا بهشتی را از دست دادند و به بیتالمقدس وارد شدند ولی بجای توبه موسی را مسخره کردند و خداوند آنها را مجازات کرد.
ظاهراً این اسرائیلیها با اسلافشان یکی هستند و در بهانه جویی میخواهند دست آنها را از پشت ببندند.
ولی کور خواندهاند خودشان را به تنگنا میرسانند و راهی نیز برای برگشت نمیگذارند
به امید روزی که این قوم و هم کیشانشان و حامیانشان دچار عزاب الهی گردند و مردم مظلوم فلسطین از دستشان نجات یابد.
همانطور که موسی چنین خواست.
بسمه تعالی
احمد آباد روستایی است قدیمی در شمال انار با فاصله ۴ کیلومتر و مردمی سخت کوش و فعال در تمام زمینهها و جنبههای مذهبی و در راستی معروف.دارای پمپبنزین و شرکت تعاونی کشاورزی فعال و نمونه در استان و همچنین دارای مرکز پستی و اولین پستبانک شهرستان میباشد.
این متن از کتابی است از:
وزارت دفاع ملی
سازمان جغرافیائی کشور
اداره جغرافیائی
بنام:
فرهنگ جغرافیائی
آبادیهای کشور جمهوری اسلامی ایران
انار
جلد94- چاپ یکم
برگ NH-40-5سال 1358(در داخل جلد 1357)
البته قابل ذکر است که آنچه بعنوان تعداد جمعیت و... که در این کتاب آمده و آنطور که در مقدمه این کتاب آمده مربوط به گروهی پژوهشگر است که در سال 1353 در فارس سرگرم کار شده و نتیجه کار آنها 138 جلد شده که طبق یک نقشه راهنما(شکل در پستهای قبل آمده است) میباشد که هیچ مبنای اهمیتی قابل ذکری برای نقاط نیست بدین جهت این مجلد هم که بنام انار ثبت است فقط میتوان مرکزیت نقطه را مشخص کند نه اهمیت جمعیتی دارد نه اهمیت تقسیمات کشوری. برای پیدا کردن هر نقطه یا شهر و آبادی ما ماید در نقشه محل آنرا و سپس براساس حروف الفبا آنرا میتوانیم پیدا کنیم.
لذا این مجلد کتاب شهر شهربابک و روستاهایی از رفسنجان و ... را در بر گرفته است.
دیگر نقاط جغرافیایی از قبیل دشت و رود و کوه و.... در همان روستاهایی که کنار آن است توضیح داده شده است.(در مورد بشرآباد بدون هیچ دخل و تصرفی از این کتاب در صفحه ٢الی ٢ چنین بیان شده است). حتی با اینکه رسمالخط کتاب به من نمیخورد و ... برای امانت با سختی سعی کردم عین نوشته در آید( با این حال پرانتز سبز از من است) مثل چسباندن حروف و غیره در آینده من در نوشته جدید توضیحات و اشتباهات این متن را میآورم و علل آنرا بررسی میکنم امیدوارم که فرصت اجازه دهد.
اما احمد آباد در این کتاب:
احمدآباد AHMADABAD
ده از دهستان انار، بخش حومه، شهرستان رفسنجان، استان کرمان
طج(طول جغرافیایی) َ١7 55ْ، عج(عرض جغرافیایی) ۵۴َ 30ْ، ارتفاع م(ارتفاع متوسط)1٣٩۵متر.کویری، گرم خشک در ۵ ک م(کیلومتری)شمال انار .
جمعیت: ٢٣خانوار سرشماری۲۵۲۵(۱۳۴۵ه.ش)١٣۵تن.
زبان: فارسی
دین:اسلام؛ شیعه
کار و پیشه:کشاورزی،کارگری و فرشبافی؛ فرشها با طرح کاشان و اصفهان .
کشت:آبی؛ آب از چاه نیمه پرف.
فرآوردهها: گندم؛پنبه،یونجه، ترهبار و پسته.
رستینیها:درختان اسکنبیل و بوتههای درمنه.
دارای خانه انصاف و ٢ مسجد،
مردم این روستا ازشرکت تعاونی آبادی انار استفاده میکنند.