ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | ||
6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 |
13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 |
20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 |
27 | 28 | 29 | 30 | 31 |
اما من گرفتار هزار اندیشه تاریک،
وای از آن همه ناپسندی و زشتی،
گویم چه بود که ما را بسر نیامد،
اما او را کمال آمد.
آیا او کامل گشته و ما همچنان ناقص.
رهایم کن ای فکر پلید.
ای دریای ظلمانی ای راه ناتمام .
وای از این همه بیوفایی.
بلایی را گرفته که رهاییاز آن بسیار سخت مینماید.
مگر نه؟
جواب آید که آهای مردمان نامردم.
ای نامحرمان حرامزاده فکریست که رهایم نمیکند.
باز آی رهایی به لانهات،
به این آشیانه تنهایی.
همان مسکن اصلی.
رها شو از غم و رنج بسیار.
تنها شو.
بپر از دیوار جدایی ،
های ناآشنای دیرین.
رها شو از همه غمهای دنیا.