محرم را آغاز میکنیم
سیاه میپوشیم
روشنی را کم میکنیم
همدردی میکنیم با آل الله
با مصیبتهای آن همراه میشویم
از مدینه به مکه، از مکه تا کوفه
همراه کاروان آل پیامبر(ص)
عشق آنهاست که از درونمان میجوشد
از کودکی پرورش یافتهایم، در خونمان است
عشق حسین یافتنی نیست
بافتنی هم نخواهد بود
کوچه بازاری هم ابدا
عشق حسین حماسی هم نیست
عشق مولا
عشق مولا کردن
داشتن همه جیز است
بودن برای نبودن و شدن برای نشدن
آزاد شدن برای اسیر نبودن
اسارت برای آزادگی،بندگی برای بنده نبودن
این شورش ربانی است
من و ما نمیشناسد
او همه هست
هست که بماند
هست که بنمایاند
بودن برای نبودن و شدن برای نشدن
اسیری برای اسیر نبودن
اسیر غل و زنجیر بودن
اسیر جان وجهان نشدن
فریاد زنده کردن کالبد اسلام و دمیدن روح به این جسم بیجان شده
صدیی که از ابتدا تا انتهای جهان ادامه خواهد یافت
رنگی که هیچگاه پاک نخواهد گشت
سرمشق، که مشق همه احرار جهان است
شعاری که در اعماق وجود نفوذ میکند
و هیچ نظامی و سیستمی و هیچ قدرتی و نیرویی تاب توان و مقابله با آنرا ندارد
خون بر شمشیر پیروز است!
دفترم را میگشایم
تمام اوراق را میخوانم، بازخوانی میکنم
یکایک ، سطر به سطر
انگار همه آن سطور نوشتهاند ارزان مشو
چطور و چگونه کوچک نشوم! مگر میشود؟
این دفتر این خطوط این بیان همه است کوچک نشو
راه آن و روش آن کامل در یک نسخه و در یک نیم روز بیان شده
فریادی که تاریخ را عوض کرد
تاریخ را نه بلکه، تاریخساز شد، تاریخ را ساخت
سوخت ولی همه جا را روشن کرد
تاریکیها را در نوردید
هیچ تاریکی نتوانست روشنایی آنرا پنهان کند
روشن کرد زمان و مکان
با هم منور شدند
سوخت که روشنی دهد و داد
چنان مشعشع که توان هیچ خفاشی در آن نبود
نابودی تمام خفاشان شب نشین شد
از درون و برون کشید سفیدی را
و پهن کرد آنرا در سرتاسر گیتی
میتوان خط ناپیدایی در آن پیدا کرد و یافت نایافتهها را
باید کورکور باشیم که نبینیم
میخواهم همراه آن باشم
خود را چون قطرهای در اقیانوس ریزم تا اقیانوساش شوم
چون کفی بر یمی
جابجا در امواج خروشانش شوم
امواجی میبرند مرا و آبروی مرا
غرق میشوم مگر بودم که غرق بشوم
نبودن بهترین بودن در این درس عشقبازی اوست
همان به که غرق باشم در ته دریای او
چون جای در فروی دریای او افتخار هر سری است
این عشق عالمگیر است
این عشق ربانی است
این عشق الهی است
یَأَیُّهَا النَّاسُ اتَّقُواْ رَبَّکُمْ إِنَّ زَلْزَلَةَ السَّاعَةِ شَىْءٌ عَظِیمٌ
اى مردم! از پروردگارتان پروا کنید، که همانا زلزلهى قیامت، حادثهاى بزرگ و هولناک است
١-حج
پنج سال قبل پنجم دیماه سال ١٣٨٢ در هنگامی که در انار در دومین روز سمینار دوروزه انار، تلاش، تدبیر برگزار میشد و مقامهای استانی در اینجا بودند
و حقیر در بستر بیماری و بعنوان دبیر کمیسیون اقتصاد و کشاورزی بخش کارهای زیادی بر دوش که همه را به دکتر عبدالهی و رئیس کمیسیون دکتر مهرابی سپرده بودم و از این بابت خیالم راحت بود.
ساعت ١٠ بود که خبردار شدم تعدادی از معاونین استانداری و غیره بخاطر زلزله بم سمینار را ترک کردهاند.
هیچ کس در آن زمان فکرش را نمیکرد که چه اتفاق ناگواری روی داده است.
تازه شب وقتی مسئولین خود را به بم رسانده بودند از عمق فاجعه خبرهایی رسید و تا قبل آن تقریبا زلزلهای عادی و با خسارت کم تصور میشد و یا خبر میرسید و میتوان گفت رسانهها هم زیاد به آن اهمیت نداده بودند.
با تماس با همکاران در شهرستان بم خواستیم که خبری بگیریم که ممکن نشد و نشانی بود که اتفاقاتی بد روی داده است.
روز شنبه ششم دیماه هنوز حالم بد بود با اینحال برای جمعآوری کمکهای خوراکی و پوشاکی به کمک هلال احمر رفتم و بیماری سخت خود را فراموش کردم, با اینحال توان رفتن به بم را نداشتم و چشم پوشیدم خاطر نشان کنم که فاصله از انار تا شهر بم بیش از ٤٥٠ کیلومتر است.
خبرهایی که روزهای بعدی هم میرسید علاوه بر فاجعه زلزله و قربانیانی که گرفته بود و مشکلات دیگر حمله به کاروانهای کمکها و دزدیهای درون شهر و... نیز نشان از فجایع دیگر در کنار فاجعه بود و چه بد است
که وقتی شری میرسد بدیهای دیگر نیز سر از جا بر میدارند و غم را دوچندان میکنند.
شنیدم پیرمردی غریب دو هفته قبل از زلزله بم در انار به بعضیها گفته بود که قرار بود در اینجا بلایی نازل شود بخاطر امامزاده محمد صالح(ع) شهرتان این اتفاق در بم خواهد افتاد!
گاهی چیزهایی شنیده میشود غیر قابل باور ولی بعداً به انسان باورانده میشود.
بگذریم هرچند شر و بدی سخت میگذرد ولی بعداً خوبی و خیر میآورد همیشه بعد از هر شبی هرچند طولانی چون یلدا روز خواهد رسید.
وقتی امروز به شهر بم نگاه بکنیم اگر شهر قبل از سال ٨٢ را بخاطر داشته باشیم باورمان نمیشود که این همان شهر است.
چنان ساخته شده و محکم هم بازسازی گشته که چهره شهر مدرن و نو گشته است و خدا را شکر.
بزرگترین بنای خشتی جهان یعنی قلعه بم ( ارگ قدیم بم) نه هنوز کامل بازسازی گشته و نه خواهد شد
و وقتی هم که بشود آن نخواهد بود که بود.
و حال که شهر ساخته شده مقدار زیادی از داغها به فراموشی سپرده شده است ولی شهری که ایجاد گشته با زلزله سی برابر قدرت قبل یعنی ٩ ریشتر هم دیگر نه آن فاجعه رخ خواهد داد و نه حتی یکصدم خسارت آنروز.
نه آنکه شهر بم چنین شد بلکه بقیه بناهایی که در استان و کشور هم ساخته شدند توجه کردند که شهری که حداقل در سه هزار سال اخیر زلزله نداشته میتواند روزی بلرزد و همه چیز را نابود و این هوشیاری ارزشمند است.
این واقعه مرا بیاد عواقب جنگ انداخت. با همه آن خسارتی که وارد کرد و شهدایی که دادیم امروز کشورمان به نقطهای رسیده که غرب نمیتواند باور کند که ما ایران هستیم
چون در صنایع دفاعی و پرورش نیروی نظامی به نقطهای رسیدهایم که نتوانند بر ما خواستههای نامشروع خود را تحمیل کنند.
و دولتی که میداند ما چه عزتی داریم و یک قدم از حقوقمان نمیگذرد و بخاطر اینکه ما را از بحران هستهای عبور داد و با اقتدار هم اینکار را کرد باید ممنونش بود.
روزی را بیاد آورید که به ما میگفتند برای دو سه سانتریفیوژ هستهای برای کارهای تحقیقاتی و دانشگاهی باید چه کنید و چه از ما اجازه بگیرید و باج بدهید!!!
تا چشم بر هم زدند دیدند ما بیش از ششهزار سانتریفیوژ در تاسیسات نطنز بکار گرفتهایم و هیچ از آنها هم کسب تکلیف نکردهایم!
به گفته شهید بهشتی حالا عصبانی باشند از ما و از این عصبانیت بمیرند.
ما کار خودمان را خواهیم کرد و ذرهای هم کوتاه نخواهیم آمد
و بر این دولت و دانشمندان جوان هستهای خود آفرین میگویم که چنین توانستند قدرت نمایی کنند.
بنام رحیم بی همتا
وَلا تَسُبُّواْ الَّذِینَ یَدْعُونَ مِن دُونِ اللَّهِ فَیَسُبُّواْ اللَّهَ عَدْوًا بِغَیْرِ عِلْمٍ کَذَ لِکَ زَیَّنَّا لِکُلِّ أُمَّةٍ عَمَلَهُمْ ثُمَّ إِلَى رَبِّهِم مَرْجِعُهُمْ فَیُنَبِّئُهُم بِمَا کَانُواْ یَعْمَلُونَ
و به کسانى که غیر خدا را مىخوانند ناسزا نگویید که آنان نیز از روى جهل و دشمنى به خداوند ناسزا مىگویند. ما این گونه عمل هر امّتى را برایشان جلوه دادیم. سپس بازگشت آنان بهسوى پروردگارشان است، پس خداوند آنان را به آنچه مىکردند خبر مىدهد.
108 - انعام
بهترین پیامی که رهبر روشن ضمیر بیان کردن در این عید غدیر و باید در گوشهای همهی ما جای گیرد همین پیام است.
غدیر نباید مایه تفرقه باشد بلکه میتواند روشنگر و راهنما و وحدتآفرین باشد.
بجای استدلال آوردن و بحث در حوزههای علیمه و کرسیههای بحث و مجالس خصوص
کلام تهمت و ناسزا و فحش و دشنام از تریبونهای عمومی و وبها و وبلاگها و روزنامهها بیرون زدن است.
این بحثها هیچگاه نمیتواند کسی را از دینش منصرف کند و یا راهنمایی برایش باشد.
اینها فقط میتواند آتش دشمنی و فتنهها را شعلهور سازد و آب به آسیاب دشمن سرازیر.
نکاتی که در این آیه قرآن بیان داشته امروز متاسفانه رعایت نمیشود و دشمن بهترین فرصت را یافته و بهترین بهرهبرداری را میکند.
ما نمیتوانیم با کار غلط کسی را از کار غلط بازداریم.
ما نمیتوانیم راه بد را با ناسزا نشان دهیم.
ما نمیتوانیم خود مروج بد باشیم اما بدی را شر بشماریم.
ما نمیتوانیم با ناسزا و فحش خود را حق بدانیم و دیگران را نا حق.
ما نمیتوانیم با فحش به دیگران راهنما باشیم و بیان کننده منطق داشتن
ما نمیتوانیم با ناسزا باعث گناه شویم(ناسزا به خدا و یا پیامبر و امام و...)
ما باید با منطق با دیگران صحبت کنیم نه با ناسزا.
ما باید دلیل محکم ارائه دهیم نه فحش.
ما باید دیگران را از زشتی عمل آگاه کنیم نه خود زشت گو باشیم.
ما باید دیگران را به زیباییها آشنا کنیم نه به زشتی.
ما باید اعمال درست دیگران را بگویم نه نادرستها و زشتها را.
و اینک
هشداری به همه:
اگر بخواهیم هر روز بر تفرقه بیافزایم نه اینکه اهل سنتی شیعه نخواهد شد بل نه ما میمانیم نه او.
بارها دوستانی را دیدهام که با اینکه استدلال حقانیت شیعه را دارند ولی دارای تحمل نبوده و به ناسزا گویی هم روی میآورند
که این کار هم غلط است هم در نیت آنها شک ایجاد میکند.
اگر بدانیم که ما و اهل تسنن دشمنانی مشترک داریم آن موقع بهتر خواهیم دید که باید به آنچه با هم داریم و به هم داریم باید اکتفا کنیم.
علت اینکه امروز در غزه برادران مسلمانمان در فلاکت بسر میبرند آیا متمرکز شدن روی وحدت است یا اختلاف.
بجای اینکه منادی وحدت باشیم، شیپور تفرقه شدهایم.
بجای تاختن بر یک عده شکمباره بیدین سوار بر امت اسلام با همدیگر درگیر هستیم.
هنوز راهی دراز داریم که بدانیم رهبران دینی چه میبینند و ما کجای کار هستیم.
نکته:
لعن و برائت از دشمن نیاز ماست تا موضع ما را مشخص کند نه فحش و دشنام
که این دو ،دو مقال جدا گانه است و نباید با هم اشتباه گردد.
بنام مدبر شب و روز
چقدر زشت و کریه است کسانی که خود را مدیر میدانند و دوران مدیریتی خود را و چگونگی مدیر شدن خویش را فراموش کردهاند
و چرا مدیر شدن و چقدر ادامه دادهاند و... را از حافظه پاک کرده
و امروز با شعارهای شیوخیت و ریش سفیدان و... را بکار میبرند
و جوانان را بر نمیتابند و برای مدیریت آنها کلمه زود بودن را بکار میبرند.
با دولت نوگرا که استعدادهای جوانان را در عرصه مدیریت فعال کرد و شکوفا مشکل پیدا کرده و هر روز به نوعی ساز ناسازگاری میزنند.
آقایی که خود با یک دیپلم ناقص به منصب استانداری رسیدی آنروز چرا نگفتی که برای اینکار هنوز جوان هستی؟
هنوز شیخویت نداری!
وقتی تمام و کمال مدیریت یک استان را بدست گرفتی چقدر در آن سر رشته داشتی؟
برای شما زود نبود اما جوان امروزی که با یک کوله بار از تجربیات شما به کار گرفته شده نباید مدیر میشد.
همیشه باید مدیریت دست یک عده خاص دست بدست شود.
آنزمان را یادمان رفته که وقتی وزیری برداشته میشد در وزارتخانه دیگری وزیر میشد و داد همه در آمده بود که مگر قطعالرجال شده!
نه! شما وقتی به مدیریت رسیدی نه تجربهاش را داشتی نه ارث بهت رسیده بود رانتی بود که چون همای سعادت بر شانهات نشسته بود!
و از این رانت استفاده (سوء استفاده) کردی و بدون گذراندن تحصیلات دانشگاهی مدارک عالیه را گرفتی!
و به پستهای مدیریت بالاتر و.... جابجا شدنها ادامه دادی.....!!!
امروز تنها کاری که دولت نهم به انجام رساند این خواسته جوانان عزیز که نمیتوانستد وارد حلقه مدیریت بشوند وارد کرد و چه گناه بزرگی مرتکب شد!
بطوری که شما فکرش را نمیکردید این حلقه انحصاری بشکست!
شما چرا احساس سرشکستگی میکنید و دادتان در آمده است!؟
راستی حسینی بگوید! چون دستمان از رانتها بریده شده است !!! همین!
چرا دولت را به بیتجربگی و غیرکارشناسی متهم میکنید.
درد شما چیز دیگری است. رانت،رانت،رانت،......
شما که با این رانتها امروز هم در کمال آسایش و مکنت بسر میبرید کسی که قبل بردههای شما را ازتان نگرفته فقط از بیشتر آن محروم شدهاید!
حق آن بود که قبلیها را نیز ازتان بستانند؛
تا کی میخواهید دستتان بر همه چیز بند باشد و تسلط به همه چیز داشته باشید.
کی شما باید سکان مدیریت را به دیگران بدهید؟
بعد از شما چه کسانی باید این کشتی را هدایت کند؟
حتماً فرزندان دلبند و ننر و... شما؟
نه آقا در این کشور کسی جای تو را میگیرد که هیچگاه بفکرت هم نرسیده!
آنکس که نان از بازوی خویش خورده و عرق جبین ریخته!
هر چند شما کیسههای خود را پر کردهاید و حتماً هنوز میکنید!
کسی مثل شما حق ندارد که بر همان روش اسلاف و غیرکارآمد شما ادامه بدهد.
یادمان نمیرود که هدفمند کردن یارانه(سوبسید)ها در قانون برنامه سوم و چهارم توسعه بوسیله همین شما اجرایی نشد چون زیان سیاسی و مدیریتی و اقتصادی شامل حالتان میشد هنوز هم میشود پس باید دادتان در آید که این طرح باز هم اجرا نشود ولی همه میدانند که این طرح لازم است و باید اجرا شود؟
اما کی؟
اگر به شما باشد تا ابد نباید اجرا گردد !
چون همیشه یا انتخابات است یا یک مسئله دیگر یا هر بهانه دیگر، مهمترین علت آن همان زیان اقتصادی است که به رانتهای پیش ساخته شما وارد میشود.
شما امروز لازم بود که تجارب خود را در اختیار جوانان قرار دهید و همهاش بفکر رانت نباشید،
کمی هم بفکر دیگران باشید، اگر اجرای آن باعث زیان سیاسی است این دولت که مصمم به اجرای آن است بگذارید صدمه بخورد،
مهم این است که مملکت صدمه نخورد.
اگر راست میگوید مردم صدمه میخورند پس راهکار بدهید.
چرا راهکار شما همین طرح است؟
چرا اجرا کردن آنرا صلاح نمیدانید؟
راهکار دیگری که ندارید فقط اجرای آنرا بد میدانید؟
خودتان که اجرا نکردید؟
دیگران هم اجرا نکنند؟
پس چه از این راهکار؟
بهتر است که کلاه خود را قاضی کنید و دست از این شعارهای عوام فریب بردارید و قدم در راه راست نهید و دولت را یاری کنید که این طرح را به بهترین نحو اجرا کند.
مهارتهای خویش را هم سخاوتمندانه در اختیار جوانان این مملکت قرار دهید خواهید دید که کاری خواهند کرد کارستان و کشوری خواهند ساخت گلستان خیلی هم نگران نباشید البته نگران مردم باشید فقط شعار ندهید همت کنید اختیار بدهید به جوانان
شیوخیت در مدیریت و... را به گذشت زمان بسپارید شاید که فرجی حاصل گردد اگر دلسوزید اگر نه باز بر همین طبل توخالی خود بکوبید.
شما بقولی آردهای خود را بیختهاید باید الکها(غربیلها) را هم بیآویزید.
بسم الله الرحمن الرحیم
مَرَجَ الْبَحْرَیْنِ یَلْتَقِیَانِ ۱۹
بیَْنَهُمَا بَرْزَخٌ لَّا یَبْغِیَانِ ۲۰
فَبِأَىِّ ءَالَا ءِ رَبِّکُمَا تُکَذِّبَانِ ۲۱
یَخْرُجُ مِنْهُمَا اللُّؤْلُؤُ وَالْمَرْجَانُ ۲۲ رحمن ۱۹-۲۲
(اما) میان آن دو فاصلهاى قرار داد که به هم تجاوز نکنند.
پس کدام یک از نعمتهاى پروردگارتان را انکار مىکنید؟
از هر دو (دریا)، مروارید و مرجان بیرون مىآید.
چقدر غریب است عنوان با مناسبت امروز ولی از نظر خودم خیلی هم قریب است.
مرزی است اینجا٬ آنجا هم هنوز مرزی است؛ بین خیلی از چیزها مرز وجود دارد٬ اصلاْ همه چیز باید در هم اثر بگذارند هم بینشان مرز وجود داشته باشد.
شاید بتوان دو همسایه را مثال آورد؛ در خیلی از امور آنقدری که دو همسایه بهم نزدیک هستند وجود ندارد.
به کار هم میرسند مشکل هم را حل میکنند که گاهاْ دو برادر نمیتوانند چنین بهم برسند.
ولی اگر بین مرز احترام ٬ دخالت نکردن در زندگی دیگری وجود نداشته باشد این دو بجای اینکه پشتوانه هم باشند٬
بیشتر دشمن هم خواهند شد.
توصیهای که وجود دارد اثری است که دو همسایه باید بر هم داشته باشند باید مثبت باشد اگر منفی شد. خدا بخیر گرداند!
حالا از آثار مثبت دیگری که میتوان مثال زد؛ آب و روغن است آنهم همان که شما منتظرش هستید؛
در موتور٬ آب در کارکردی که دارد باید موتور را سرد کند و این سرد نمودن کارکرد روغن را که روان کردن و از بین بردن اصطکاک است٬
اثر مثبت میگذارد. و از طرفی روغن هم اگر کارکرد خود را داشته باشد باعث تولید گرمای کمتر شد و گرمای کمتر
از جوش آمدن زیاد آب جلوگیری و مصرف سوخت کمتر و در جهت بالا رفتن راندمان موتور موثر خواهند شد.
حالا اگر روغن کارکرد درستی نداشته باشد گرمای زیادی را تولید و همه چیز بهم خواهد ریخت و آب هم به همین صورت.
این درست کار کردن وقتی از بین میرود که یک سوراخ این دو را قاطی کند و آنقدر بد خواهد شد که دیگر موتور هم از کار میافتد.
اصطلاح آب و روغن قاطی کردن از همینجا ظهور وبروز یافته.
هرگاه به ما گفته شود که حریم را نگهداریم نشان اثر نداشتن نیست یا به عبارتی بیاثر بودن نخواهد بود.
بلکه معلوم میکند که داخل شدهایم و بجای اثر مثبت قاطی کردهایم و مرز را شکستهایم و از حریم بیرون رفتهایم.
شاید بتوان یک مثال جاری و ساری را زد؛ که همین مثال باعث شد من در چنین روزی این پست را قرار دهم.
زن و مرد به عبارت صحیحتر دو نفر همسر٬ اینها در همه چیز به هم نزدیک شدهاند که بیشترین اثرها را داشته باشند.
چنانکه حضرت زهرا(س) و حضرت علی(ع) چنین کردند و قرآن این دو را چون دو دریا مثال میآورد که در کنار هم قرار گرفتهاند
و چقدر قشنگ بلافاصله میگوید که بین آنها مرز و حریم است و بهم تجاوز نمیکنند و هیچ دخالتی در امور هم ندارند
حالا این دو وقتی در کنا هم بودند و اثر مثبت بهم داشتند چون دو دریا و در هم دخالت نکردند و حریم نگهداشتند
آنوقت یک نتیجه بزرگی دارد و آن نعمتی است که هیچ موجودی نمیتواند آنرا تکذیب کند.
اینها در همه چیز بهم نزدیک هستند و باید کاملاْ همراه و همگام باشند آنقدر مرز بین این دو نزدیک است که تفکیک آن از هم خیلی
سخت است کوچکترین تغییر یکی دیگری را متغییر میکند و اینجا باید گفت حریم به این نزدیکی نگهداری آن
هم حساس و از مو باریکتر است. باید توجه داشت که اگری کوچکترین اثر به دخالت تبدیل نشود و اینجا
شاید کوجکترین شکستکی حریم نیز نیاز نباشد بلکه کمترین سوراخ باعث آب و روغن قاطی شدن میشود
و عملکردها بهم میریزد؛ و خدای نکرده خانواده دچار عوارض زیاد شده و گاهاْ همین رخنهها منجر به طلاق
و آن آخر قاطی کردن میرسد٬ که قابل اصلاح نیست ؛ و شاید هم طلاق.
پس بهتر است در زندگی زناشویی همیشه و همه وقت حریم را نگهداشت.
به همان اندازه که مرزها بیشتر گسترش مییابد و بهم نزدیکتر میشود حساسیت آن هم بسیار بیشتر میگردد.
و نگهداری آن هم سختر و دشوارتر و کسانی که در خانه و ... به دیگر افراد احترام نگه میدارند و مرزها را نمیشکنند با محبت رفتار میکنند برخوردهای درست دارند اینها قدر این نزدیکیها را خوب میدانند
و بیشترین زندگی و سالمترین را برای خود و جامعه به ارمغان میآورند که کم هدیهای هم نیست.
زندگیهای مشترکی که هر لحظه آن پر است از محبت و بدون رخنهها ساخته شده و اگر سوراخی هم در آن پیدیدار شده
بسرعت در همان مراحل اولیه گرفته شده و اثرات به دخالت تبدیل نگشته باید قدر دانست و آنها را الگو معرفی نمود.
و نمونه بارز آن زندگی دخت پیامبر با پسر عم پیامبر است. این زندگی و پیوند بقدری عالی است که باید سر مشق همه قرار گیرد.
محبتی که بهم داشتند٬ همکاری که در فکر و کار بهم مینمودند. همه مشکلات را براحتی پشت سر میگذاشتند
و از طرفی در امور هم نیز دخالت نمیکردند ور نه فرزندانی چون حسن وحسین و زینب و امکلثوم هم تحویل نمیدادند.
از هر دقیقه زندگی مشترک و هر لحظهای که از آن با درستی طی میشود به خود تبریک بگویید.
و هر مرحلهای که صحیح طی میکنید باید قدرش را بدانید و سعی کنید الگوها همیشه سرمشق باشند تا انحراف ایجاد نگردد
و به بهتر نمودن آن تلاش کنید و قدر آنرا بدانید.
برای اینکار مواظف باشید مرزها باقی بماند و حرمتها از بین نرود و گر نه آب و روغن قاطی خواهد شد
حتی کمی از آن هم خوب نیست و اثر آن هم شاید قابل جبران نباشد.
خدایا ما را در شناخت بهتر زندگی مشترک یاری فرما
و مددمان ده که بتوانیم آن مرزهای گسترده زندگی مشترک را نگسلیم.
دو دریا را روان ساخت که به هم مىرسند.