انار

انار

معرفی انار و دلمشغولیهای یک هموطن
انار

انار

معرفی انار و دلمشغولیهای یک هموطن

بصیرت

بنام خدای بصیر و توانا

نگاهتان به آینده امیدوارانه باشد٬ امیدوارانه و با بصیرت <برداشتی از سخنان رهبر معظم انقلاب آیه‌الله خامنه ای>رهبر توصیه به بصیرت در حوادث دارد

این سخن را گوش کنید،

من نه سیاست چپ می دانم چیست نه راست نه هیچگاه به اینکارها هم کاری نداشتم

روز جمعه هم رای خودم را دادم و شنبه از خانه آمدم بیرون دیدم یک عده جمع شده اند وارد آنها شدم ههمراهی کردم دیدم نمی شود اینکه نشد کار! باید کاری کرد عده ای زدند یک عده کشته و زخمی شدندو.... من دیدم در این مملکت نمی شود زندگی کرد٬ فروختنی ها را فروختم دست زن و بچه ام را گرفتم آمدم اینجا(یک کشور اروپایی کمی دور از جامعه و نه معروف٬ یک اردوگاه پناه جویان) من یک متخصص بودم بسیار هم در کارم وارد بودم درآمد زیادی داشتم و وضعم هم بسیار خوب بود ولی نشد اینجا پناهجو شده ام مثل کارگر ساده و دون پایه دارم مث... کار می کنم .

این سخنان را حتماً شما هم از رادیو فردا چند وقت پیش شنیده باشید

این فرد بعد از ۲۲ خرداد از ایران فرار کرده برای چی و چرا؟

شاید برای خیلی از ماها تعجب داشته باشد که تقریباً برای هیچ و پوچ فردی خودش را و زن و بچه اش را آواره کرده آنهم انسانی متخصص و با وضعیت خوب

اما برای تعدادی این کار او منطقی است چون در این کشور نمی شود زندگی کرد

خب بصیرت و عقل هم اینجا بکار می آید نه سواد و تخصص

برای چی رفتی و خود را آواره کردی ؟

چون نمی شود در این مملکت زندگی کرد

چطور در مملکتی که نمی شود زندگی کرد تو تخصص گرفتی و کار هم داشتی و حقوق و وضع خوبی هم داشتی؟

این دیگر سوالی است که جواب داده نمی شود.

خب حالا در این کشور جدید و متمدن وضعت چطوره؟

تنها جواب اش اینه که مثل یک کارگر دون کار می کند و زندگی بسیار بدی دارد و...

اما چرا این دو را با هم عوض کرده ؟ پاسخی نیست

یعنی بر اساس یکسری توهم یک کارهایی کرده حالا توش مانده

البته رادیو فردا (ارگان تبلیغی سازمان جاسوسی آمریکا سیا)با این فرد مصاحبه می کند که نتایج دلخواه خود را بگیرد

و اهدافی دیگر را تدارک می بیند و سخن دل خودش را چاشنی آن می کند

و تفاسیر وارونه خود را البته چشم بسته و بدون تفکر تحویل شنونده می‌دهد.

اما اصل قضیه اینجاست که برای این فرد و کاری که کرده جز همان کسانی که از روی توهم پیش از تمام شدن انتخابات خودرا پریزیدنت PRESIDENTخواندند و غوغاسالاری و قانون گریزی کرده و مملکت را به آشوب دعوت نمودند و اغتشاش ایجاد کردند کسی دیگر تقصیر ندارد مگر بی بصیرتی فرد یاد شده

جهان غرب خوب و مهد تمدن است و ایران اسلامی بد است این تفسیر رایدیو فرداست!

تعجب اینجاست که فرد هیچ امیدی هم به همین غرب ندارد و انتهای کار خود را تاریک می بیند.

نزدیک به ۱۴ میلیون هم وطن ما به غیر از احمد نژاد رای داده‌اند و پیش از این هم فکر نمی‌کردند که کروبی و موسوی چنین افرادی باشند

اما عده‌ای به هر دری می‌زنند که ثابت کنند مرغ یکپا دارد

چرا معلوم نیست؟

چون بصیرت نیست.

یک تعدادی در همین اغتشاشات هم دستی بر آتش داشته‌اند و... ولی هیچ یک خود را به جهان غرب آزاد از آزادگی فرار نکرده‌اند

عده‌ای هم در این جمعیت٬ خوب سیاستهای آمریکا و انگلیس و اربابشان اسرائیل کودک کش را خوب می‌شناسند و هیچگاه با اینکه به رئیس جمهور منتخب علاقه نداشته و ندارند ولی اینقدر هم بی بصیرت نیستند که پادو و جاسوس آنها شوند

و خود را از وطن خود محروم کنند

مردم کشور در روی این کره به این بصیرت و آگاهی و سیاستدار نمی‌توان پیدا کرد

ولی افرادی هم هستند که با بعضی از کارهای خود انسان را متعجب می‌کنند!

یکسری شکمباره و حرام خور و عاج نشین بالای شهر کمی از مسئله پرت هستند

بعد از سی سال از انقلاب هنوز دنبال یکسری بی عقل مثل خود یا هم هدف خود می‌روند و چاهی بهر خود می‌کنند

و بعد هم باور نمی‌کنند که توده های مردم دردشان تا ۱۸۰درجه با اهداف و نظرات آنها متفاوت هست

نباید انتظار داشته باشند در یک رقابت آزاد کاندید مورد نظر آنها که خود را تافته جدا بافته از توده مردم می‌داند فرقی با کاندید توده مردم نداشته باشد!

اشتباه

یا محبوب

تکانی خورده ولی چیزی را عوض نکرده هنوز هم در فکر خویش همان اوهام را پرورش می‌دهد

چگونه باید از آنها دست کشید و چگونه باید راه بهتری را پیدا نمود

در سر چیزی دارد و در دل چیز دیگری

مهیا می‌شود که کاری صورت دهد اما حرکت او پیشرو نیست

قدمهایی که بر می‌دارد نیازش را برآورده نمی‌کند

شاید نمی‌خواهد که برآورده کند

می‌گوید تقصیر کیست؟

....چه کسی مرا در این ورطه نهاده است؟....چه کسی

پیش خود فکری می‌کنم

صحنه تاریخ است آنچه خوانده‌ایم

این سوالی است که خیلی‌ها در تاریخ به آن رسیدند و جواب طلب کردند

تقصیر کیست؟راه اشتباه باید اصلاح شود

.....وقتی فرزند پیامبر روبروی سپاه یزد قرار گرفت و آنها را نصیحت نمود و اتمام حجت.

به گوشهای کر آنها جواب داد تا فردا از ما جواب نخواهند که کی چنین کرد چرا سخنان او در آنها بی‌اثر بود

راهی نمانده هدف گم است

فتنه پشت فتنه خیز بر می‌دارد

یک روزی طلحه و زبیر، عمر عاص و ...

روزی عمروعاص

این سوال را داشت

مردی بسیار زیرک و کاردان و عالم و....آبدیده

اما نتوانست تحمل کند و پشت کرد و آنچه را داشت به باد داد

تاریخ است و تکرار آن

فرزند فاطمه در روز واقع جواب داد

این شکمهای شماست که کار شما را خراب کرده

مشکل شما لقمه‌های حرامی است که در شکمهای خود فرو برده‌اید

جواب می‌خواهید

این جواب

شما خود ، باعث این کری و کوری شده‌اید

انتظار عاقبت به خیری نکنید

کار خود را درست کنید

جوابی روشن و بیین.

تلاش بیهود نکنید

قدم بی‌فایده برندارید

تصحیح کنید.......

راه درست،اصلاح ساختن را پیشه کنید

فتنه می‌کنید

در فتنه غرق می‌شود

مال حرام جمع می‌کنید

بیت‌المال را بالا می‌کشید

طلب خیر می‌کنید؟

چنان گرفتار می‌شوید که خود گیج می‌زنید

چرا؟

مسلم است!

فقط راه درست می‌تواند طلب خیر داشته باشد

این گذشته

و امروز

راههای کج را پیش می‌گیرید

و طالب خیر می‌شوید

خود را اصلاح کنید

نگاه کنید که چگونه شیطان و شیاطین به شما آفرین می‌گویند

بدانید که راهی بس اشتباه  پیشه خود ساخته‌اید

محک از این محکمتر پیدا نمی‌شود

و پیدا نمی‌کنید

که شیطان بزرگ به فرموده آن پیر مراد خمینی کبیر(ره) شما را تحسین می‌کند

بدانید که راهتان کج است

برگردید

راهتان را اصلاح کنید

شکمهای خود را خالی کنید از آنچه که حرام اندوخته‌اید

شاید اصلاح شوید

اگر همت کنید

اگر....

ممکن نیست

 بنام احد

می‌توانم تورا بشناسم، چون نور نیاز به شناخت ندارد.ممکن نیست که...

می‌توانم تورا احساس کنم، چون بودن نیاز به درک ندارد.

می‌توانم با تو باشم، چون بی تو زندگی مفهوم  ندارد.

می‌توانم تورا ببینم، چون تو خود دیده هستی.

می‌توانم پرواز را با تو آغاز کنم، چون بی بال پرواز ممکن نیست.

می‌توان با تو زنده باشم، چون حیات بدون تنفس امکان ندارد.

می‌توانم با تو بروم، چون بدون راه رفتن همان نرفتن است.

می‌توانم با تو بشنوم، چون شنیدن بدون صدا کری است.

می‌توانم با تو بگویم، چون تکلم بدون کلام نیست.

می توان

یا مهربان‌ترین

و می‌توان جایی را دید و سراغ گرفت که کبوتران آن پرواز را تکرار کنند و ما را در حیرت بدون غم فرو برند و هیچ گله‌ای نداشته باشند و دامی پهن نباشد که دانه‌ای حیف شود و هنوز را در کشاکش تیرگی شب ننهند و روز را بهترین پرده شب نکنند و شب را چادر سیاه بر تمام تنهایی‌ها و مرگ را آغاز هستی دیگر و موت مفهوم پیدا نکند و زمینی که شوره زار نباشد و درختانی که خزان نبینند و سبزه‌هایی که در پای خود تعفن نشناسند و گلهایی که در تمام فصول بهاری‌اند و نگاهی که امید دارد و نامیدی نشاسد و تو همچنان در طی آن تواناتر از قبل و گم کنندترین یاس‌ها و اینجا کجاست برای ما شهری که باید بسازیم و ما قادر به ساخت آنیم.

می‌توان شهری را سراغ گرفت که مردمش به هم یاری بی محنت کنند

می‌توان در راهی رفت که راکبان آن نگاهی به پیاده‌ها کنند

می‌توان پا در سرایی نهاد که همه در آن به هم محمی توان از هرکلامی پیامی گرفتبت کنند

می‌توان چشمانی را دید که با بازی روزگار قهر بی عیار کنند

می‌توان سخنانی را شنید که اوج آن نازکتر از لطف یار باشد

می‌توان دستانی را سراغ گرفت که برای همه دعا و یاری بی ادعا کنند

می‌توان گامهایی را رفت که در آن خطا ، خطی نگیرد

می‌توان صدایی را شنید که در آن لرزش گناه موجی نداشته باشد

می‌توان یارانی را یافت در صداقت آنها گمان نباشد

می‌توان همراه نسیمی شده که هر لحظه جهتی را هدف نگیرد

می‌توان شبی را سراغ گرفت که ره صدساله را در آن بتوان طی نمود

می‌توان روزی را طی کرد که در آن گره‌ای از کور گره‌های گرفتاران گشود

می‌توان خانه‌ای ساخت بهر بی‌سرپناهان خانه بدوش

می‌توان درختی کاشت که سایه سار آن دلگشای رهگذران باشد

می‌توان شمی روشن کرد که روشنی بخش رهرو راهرو تاریک و ظلمانی باشد

می‌توان تیری زد که هدف آن نابودی دشمن انسانیت و هدایت باشد