یا شافی
هویج حلقه شده شبیه چشم انسان است. مردمک و عنبیه و خط نوری که به چشم میرسد درست مانند چشم انسان میباشد. تحقیقات نشان میدهد که مصرف هویج باعث افزایش جریان خون در عملکرد چشم میشود.
وقتی گوجه فرنگی رو از وسط دو نیم میکنید چهار تا خونه میبینید که قرمزه و دقیقا مثل قلب هستش که اون هم قرمزه و چهار تا بخش مجزا داره. تحقیقات نشون داده که گوجه فرنگی خون رو تصفیه میکنه.
حبه های انگور روی خوشه شبیه قلب هستش و هر دونه اون شبیه سلولهای خونی. امروزه تحقیقات نشون داده که انگور برای حیات قلب بسیار مفیده.
مغز گردو شبیه مغز انسان هستش. نیم کره راست و نیم کره چپ. قسمت بالای مغز و پایین مغز. حتی چین خوردگی های و پیچیدگی های اون هم شبیه نئو کورتکس میباشد. در حال حاضر میدانیم که گردو ۳۶ مرتبه نورونهای پیام رسان به مغز را گسترش میدهد.
تا حالا به لوبیا قرمز دقت کردین؟ درسته... شبیه کلیه انسان هستش. تحقیقات نشون داده که لوبیا قرمز در بهبود عملکرد کلیه نقش بسزایی داره.
ساقه کرفس شبیه به استخوان است و این نوع از سبزیجات در استحکام استخوان بسیار موثر میباشد. استخوانها تشکیل شده از ۲۳٪ سدیم و کرقس هم ۲۳٪ سدیم داره. چنانچه در رژیم غذایی شما سدیم وجود نداره کرفس میتونه این کمبود رو جبران کنه.
آوکادو و گلابی و بادمجان برای سلامت سرویکس و رحم در خانمها بسیار موثر میباشد. امروزه تحقیقات نشان میدهد که اگر خانمها در هفته یک عدد آوکادو مصرف نمایند هورمونهای آنها متعادل میشود و از بروز سرطان رحم جلوگیری میکند. جالبه که بدونید ۹ ماه از شکوفه کردن آوکادو تا رسیدن میوه آن طول میکشه.
انجیر پر از دونه هستش که باعث افزایش تعداد و حرکت اسپرم مرد و همچنین جلوگیری از عقیم شدن میشود.
سیب زمینی استامبولی شبیه لوزالمعده هستش که باعث تعادل قند خون در بیماران دیابتی میشود.
زیتون به سلامت و عملکرد تخمدان کمک میکند.
کریپ فروت و پرتقال و انواع مرکبات شبیه غده های شیری هستند و در سلامت سینه و جنبش غدد لنفاوی در سینه موثر است.
پیاز شبیه سلولهای بدن میباشد. امروزه تحقیقات نشان داده است که پیاز نقش مهمی در خروج مواد زائد در بدن را داراست و باعث ریزش اشک و شستشوی لایه مخاطی چشم میگردد.
حرکاتی ساده اما اثر بخش با فشار درمانی !
به صورت متناوب انگشت شست خود را به مدت یک دقیقه طبق تصویر حرکت دهید. سه بار این حرکت را تکرار نمایید.
طبق تصویر نقطه ی مورد نظر را فشار دهید. دقت نمایید که شانه ی چپ را با دست راست و شانه ی راست را با دست چپ فشار دهید.
روی ماهیچه ی ساق پا، چهار انگشت پایینتر از فرورفتگی زانو، و تقریبا یک انگشت به طرف خارج درشت نی را فشار دهید.
طبق تصویر دو انگشت بالاتر از اولین چین و چروک مچ دست را فشار دهید.
یا عالم یگانه
در جایی که قضایای علم حق تعالی پیش میآید و عدهای به جبر انسان در این دنیا میرسند وعدهای به اختیار
شهید مطهری بحث باطل بودن هر دو را پیش میکشد سپس با مثالهایی از دوران پیامبر نتیجه میگیرد که چنین بحثی در آن زمان مطرح نبوده
ولی بعداً علمای کلام بوجود آوردهاند و در آن به آیات زیادی جهت اثبات سخن خویش روی آوردهاند
در هر حال هر دو تفکر اشاعره و معتزله به نوعی بعضی از آیات را تاویل و بعضی را معنی و تفسیر کردهاند تا کلام خویش درست نمایند
در انتهای کتاب انسان و سرنوشت این بزرگوار برای سخن جباریون به این نکته اشاره میکند که اینها با نوشتن سخن اینکه انسان مجبور است دلیل بر علم خدا میآورند
و در حالی انسان از خود اختیار ندارد چون خداوند علم دارد و این علم باعث میشود که انسان اختیار نداشته باشد.
علم چیست؟
علم این است که ما میدانیم اگر یک اتم اکسیژن با دو اتم هیدروژن ترکیب شود یک ملکول آب تولید میکند
اگر خود را از پرتگاه به پائین پرت کنیم نابود میشویم
اگر سم بخوریم خواهیم مرد
اگر ظلم کنیم کیفر خواهیم شد
اگر بدون اجازه کسی چیزی از او برداریم دزدی کردهایم
اگر پشت شیشه باشیم دیده میشویم
اگر قدم برداریم پیش میریوم
و اگر.....و......
اینها علم است
امام
معلوم چیست؟
معلوم این است که این ظرف آب است
این مرد سم خورده و مرده است
این زن دزدی کرده است
این مرد آمده است.
پس آنچه که خداوند دارد و در آن هیچ شکی نیست علم است
و انسان اختیار دارد که راه خود را مشخص کند
و به انسان عقل عطا شده که راه را از چاه تشخیص دهد
علم خدا مانع اختیار انسان نیست
علم خدا معلوم نیست
و این بدترین دلیل است که علم را با معلوم یکی بدانیم
این اشتباهی است که بخواهیم از انسان سلب اختیار کنیم چون خداوند عالم است
یا لامکان و زمان
گذر زمان دیدن ندارد که ما هر روز این تسبیح را ورانداز کنیم در دانه آنها
و شادی بی خود کنیم
ریز میشویم که درشتها را نبینبم
خواستگاه را مگذار آن را باید تفکر نمود
هوای شرجی همه نفسم را بریده،غمی سراسر تاریکی را در آسمان میبینم تنگ و ترش کرده،گذاری بسوی شدن نه نشستن
از برای بودن و نه بردن، بودن برای نشستن نه نشستن برای بودن و بردن
چه صدایی باید بلند کرد حالا که اینقدر ریسیدن طناب عمر کوتاه است
پاره کردن آنرا چرا؟
این سوالی سخت و دشوار در پیش روی ماست
چرا آنرا جواب نمییابیم
میتوان اندیشهها را جمع نمود
اما باز بعید بنظر میآید که بتوان یافت
چون دست نایاب است که اینچنین باشد
بود که شد
و هست که باشد
هستی در شدن
و روشن برای حیات، زندگی برای تدام
زمان در گذر
برای ما که محصور در زمان هستیم
میشود گذر نمود از زمان
در زمان
آن زمان میآید
بی آنکه ما منتظرش باشیم
بسم الله الرحمن الرحیم /span>>/>>/>>/>/span>>/>>/>>/>/span>>/>>/>>/>/span>>/>>/>>/>
لَا یَسْتَوِى الْقَعِدُونَ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ غَیْرُ أُوْلِى الضَّرَرِ وَ الْمُجَهِدُونَ فِى سَبِیلِ اللَّهِ بِأَمْوَلِهِمْ وَأَنْفُسِهِمْ فَضَّلَ اللَّهُ الْمُجَهِدِینَ بِأَمْوَ لِهِمْ وَأَنْفُسِهِمْ عَلَى الْقَعِدِینَ دَرَجَةً وَکُلّاً وَعَدَ اللَّهُ الْحُسْنَى وَفَضَّلَ اللَّهُ الْمُجَهِدِینَ عَلَى الْقَعِدِینَ أَجْراً عَظِیماً
مؤمنانى که بدون عذر و ضرر (مثل بیمارى و معلولیّت) از جهاد بازنشستهاند، با مجاهدانى که با اموال و جانهاى خویش در راه خدا جهاد مىکنند، یکسان نیستند. خداوند، جهادگران با اموال و جانشان را بر وانشستگان (از جنگ) به درجهاى برترى داده است. خداوند همه مؤمنان را وعدهى (پاداش) نیکتر داده است، ولى خداوند مجاهدان را بر وانشستگان، با پاداش بزرگى برترى داده است.
95 - نساء
قاعد برعکس قائم میباشد یعنی نشستگان
قاعدین یعنی نشستگان اما در بررسی حوادث دوران حکومت علی علیه السلام به ٣ سه گروه بر میخوریم که آنها را بعنوان
ناکثین ، فاسطین و مارقین میشناسیم
ناکثین: همان پیمان شکنان هستند که سردار آنها طلحه و زبیر میباشد که جنگ جمل را بوسیله عایشه و دیگر غرق دنیا شدگان و چرپ آن دیده و عیش گزیدهها با توطئه معاویه براه انداختند
و سیر ه این افراد برای همیشه تاریخ عبرت انگیز است و البته هر سه گروهی علیه امیر مومنان دست به جنگ و خونریزی زدند عبرت است بنظر حقیر گروه چهارمی هم که میخواهم معرفی کنم باز همین مورد بر آنها نیز صدق میکند هرچند بعضی این مورد را پشت گوش انداختهاند ولی نمیشود در نظر نگرفت!
قاسطین: شورشیان شام به رهبری معاویه و همفکران عمرو بن عاص و همکاری مروانیان بودند که شاخصه جنگشان صفین است که بیش از ٣ سال علی علیهالسلام را درگیر این جنگ کردند
مارقین: این گروه که به خوارج معروف شدند و جنگ بر علیه آن هم نهروان میباشد نشانه اصلی این افراد تعصب خشک و خالی و بقولی خشک مغزانی بودند که پیشانی آنها از عبادت داغ بسته
و شبها به احیاء و تهجد مشغول و روزها به روزه طی میکردند! اما روزه و نماز بی معرفت!
جزء مولای متقیان علی علیهالسلام هیچکس جرات گردن زدن آنها را ندارد و حتی خود امیر هم میگوید که کسی بعد از من با آنها طرف نشود!
اما این دسته بندی کامل نیست یعنی تمام گروه خواص را شامل نمیشود هرچند که سه گروه عمده و شاید ٩٩ درصدی خواص را در بر میگیرد
این سه گروه قائمین هستند و مقابل هر سه اینها گروهی قرار دارد که قاعدین مینامیم یعنی نشستگان! البته نشستگان بخاطر عذر و بیماری با نشستگان منافق تفاوت دارد.
باید متاسف بود که ضرباتی که این گروه به اسلام میزنند در نظر نمیآید و گاهاً یک عده بنام توصیه اخلاقی روش اینها را ترویج و تبلیغ میکنند.
در تمام فتنهها و دعواها گروهی عافیت طلب شده و کنج عزلت گزیده و قاعد و غایب میشوند
خوش باوری است که اگر این توصیهها را اخلاقی و اسلامی نام بگذاریم
هرچند اجازه داده نمیشود که با آنها ستیز کرد چون ستیز نمیکنند و چون در میدان نیستند پس اسلام با آنها برخورد نمیکند اما این هم خیلی بیانصافی است که اینها را مسلمان نامید و از خواص خوب ، اینها یک عده بز دل هستند که بیشتر به پیکر اسلام با سخنان خود و رفتار خود خدشه وارد میکنند
کسانی که در فتنهها مینشینند و ساکن میشوند در قرآن مورد غضب و ملامت هستند نه مورد تشویق و تکریم.
اینها ذلیل و خار شمرده شدهاند و در آیه 86و87سوره توبه آمده البته آیات بعدی نیز این موضوع تاکید شده است
وَإِذَآ اُنزِلَتْ سُورَةٌ أَنْ ءَاِمنُواْ بِاللَّهِ وَجَهِدُواْ مَعَ رَسُولِهِ اسْتَئْذَنَکَ أُوْلُواْ الطَّوْلِ مِنْهُمْ وَقَالُواْ ذَرْنَا نَکُن مَّعَ الْقَعِدِینَ *
رَضُواْ بِأَن یَکُونُواْ مَعَ الْخَوَالِفِ وَطُبِعَ عَلَى قُلُوبِهِمْ فَهُمْ لَا یَفْقَهُونَ *
و هرگاه سورهاى نازل شود که به خداوند ایمان آورید و همراه پیامبرش جهاد کنید، صاحبان ثروت (منافقان)، از تو اجازهى مرخصى (براى فرار از جبهه) مىخواهند و مىگویند: ما را واگذار تا با خانهنشینان، (آنان که از جنگ معافند و باید در خانه بنشینند) باشیم.
آنان راضى شدند که با متخلّفان و خانهنشینان باشند و بر دلهاى آنان مُهرزده شده است، از این رو نمىفهمند.
و مورد ملامت قرار میگیرند
بعضی میگویند چون اسلام با آنها نجنگیده پس اینها مسلمان هستند و گاهی هم به خوب و احسن یاد میشوند جای بسی تعجب و تاسف میباشد.
پس ناصحین پدارنه کردن و کنج خانه نشینی و حرکت نکردن در اسلام جایی ندارد، حیف که کسی که دست به شمشیر نمیبرد قابل گردن زدن نیست ولی حقشان این است.
شما ابوموسیاشعری را چگونه توصیف میکنید آیا نقش او کمتر از عمروعاص است مسلم نیست پس با این زاویه نگاه اینها را نباید در صف دوستان نشاند یا شناخت.
اصلاً اگر این شخص نبود آیا اصحاب علی علیه اسلام چنین بیبصیرتی بخرج میدادند!
گاهی این سکوتها بیشترین فریادها را بهمراه دارد گاهی این سکوتها باعث خطای دیگران میشود دیگرانی که البته کمی خوش باور هستند و گاهی ساده اندیش و گاهی هم دشمن را دست کم میگیرند.
سعد بن ابی وقاص
محمد بن مسلمه
و ابومسعود انصاری و..... جز این دسته هستند
اینها گاهی با سکوت خود دو طرف فتنه را که یکی حق و دیگری باطل است را هردو باطل دانسته و خود را حق میدانند ولی عمل آنها باعث میشود که عملاً در جبهه باطل باشند و اینها هیچگاه در جبهه حق نبودند و نخواهند بود و باید در نظر داشت که در دلهای آنها یک نفاق وجود دارد و همین باعث میشود که در فتنهها سکوت کنند این بخاطر این نیست که حق را نشناسند!
هرچند که اسلام با آنها برخورد نکند و در برابرشان ساکت باشد ولی این سکوت به معنای حق بودن این فتنه انگیزان نیست! چرا فتنه انگیز چون با سکوت خود باعث ادامه فتنه شده و جبهه حق را سست می کنند گاهی این منافقین با نشستن خود میخواهند حرف خود را به کرسی بنشانند
که کم خطری نیستند اینها یعنی با سکوت و یا سخنان مثلاً ناصحانه و پدرانه خود در اصل همان شمشیر میشوند اگر محمد بن عمر در قیام امام حسین سکوت نکرده بود افراد زیادی منحرف نمیشدند
در هرحال گاهآ هم برای انتقام کشی این نفاق را بخرج میدهند
و گاهی هم بخاطر حسادت
و شاید هم برای همه موارد گفته شده
در هرحال نتیجه کارشان یکسان است و ما باید وقتی چنین سفارش کنندگانی داریم خیلی هوشیار باشیم که از آنها پشت پا نخوریم
خدا این جماعت را هدایت و اگر قابل هدایت نیستند ریشه کن فرماید
آمین یا رب القادری
هوالمحبوب
شاید بارها از خود سوال کرده باشیم که فرق بین فلانی و فلانی چیست؟
مثلاً عماریاسر و ابوبکر یا بین ابوذر و عمر یا سلمان و عثمان و بین حمزه و عباس و مقداد ....
چه تفاوتی در این بین وجود دارد؟
چه شاخصی زبیر را از طلحه و این دو را از عمار و این سه را از مالک جدا میکند!؟
آیا در زمان پیامبر اختلاف سنی داشتند!
در مراتب ایمان آنها چه؟
اولین و موثرترین نقطه انفکاک در مراتب ایمان آنها بر میگردد به نوع نگاه و بلکه نیت آنها در پیوستن به گرد پیغمبر(ص).
آن نیتی که پیوند میزد بین سلمان با پیامبر(ص) فرق داشت با نیت عمر
آن نیتی که ابوذر را به سوی پیغمبر(ص) کشیده بود فرسخها با نیت ابوبکر تفاوت داشت
آن نیتی که حمزه سیدالشهداء را نزد رسول اکرم(ص) آورد با نیت عباس فرق داشت
خیلی از این تفاوتها در زمان پیغمبر اعظم(ص) خودنمایی میکرد اما زود غش داران آن را پنهان میکردند به علل مختلف شاید ناچار به این پنهانکاری بودند
سالها باید بگذرد تا نیتها خودنمایی کنند
عمروعاص بسوی ارودی معاویه روان شود و مالک در چادر علی علیه السلام بماند
سعد را بسوی دیگر کشد و ابوموسی بسوی دیگر
همه وقت چنین بوده و چنین خواهد بود.
وقتی اخلاص روشن خواهد شد، که صحنه امتحان پیش آید
و این امتحانات یکی یکی در طول زمان خودنمایی میکند
یکباره همه جلوه گر نخواهد شد
یکباره خس و خاشاکها از شن ها و ماسهها جدا نمیشود
طول خواهد کشید تا ماهیتها و سنگینیها و وزنها مشخص شود و سبکیها بیرون ریزد.
نیت های پاک و صحیح و درست با نیتهای نادرست و پلید وقتی خود نمایی میکند که موقعاش باشد
همه وقت آب گل آلود باقی نمیماند.
اهداف مادیون با معنویون گاهاً خیلی طول میکشد تا خودنمایی کند
و گاهی هم زمان ماهیتها را عوض میکند و این بهترین است که افرادی از پرتگاه به ارودگاه امن سرازیر شوند.
ولی متاسفانه گاهی هم افرادی نقل مکان میکنند و از اردوی خودی به پرتگاه شیطان پناه میآورند
نکته قابل بیان اینکه
هیچ کس در این روند منتی بر مردم نباید داشته باشد
اولین نشانه پرتی همینجا خود را نشان میدهد
اگر کسی ادعای ایمان کرد ادعای کار کردن و انقلابی بودن این همان نقطه افتراق است
چرا کسانی که برای خدا و معنویت کاری برای مردم وانقلاب کردهاند باید همیشه ادعا داشته باشند
اگر مسئولیتی بردوشت گذاشتند انجام بده اگر نه کنار بایست
البته این کنار ایستادن به مفهوم دلسوزی نکردن نیست
به معنی اینکه شاخ و شانه نکشیدن است
اگر وزیری را جابجا کردند اگر استانداری عوض شد
اگر گفت من چنین کردم من اینکار را کردم این نشان میدهد که نیت معنوی و خدایی درکارش نبوده و گرنه نباید کسی که برای خدا برای مردم وانقلاب و نظام کاری کرده بیان کند چون خدا خود بهترین گواهان است
و بهترین پاداش و عوض دهنده
چرا باید آنرا با متاعی اندک و ناچیز عوض کنیم؟!!
اگر کسی را دیدید که خیلی ادعای زحمت کشیدن برای مردم و انقلاب میکند
در او شک کنید!!
چون سنگ محک آید در امتحان روزگار
سره گیرد سری و ناسره شود ناسازگار
بگذریم این کلام را از آن جهت نوشتم که خیلی برایشان پرسش است که فلانی اینقدر در جبهه زحمت کشیده و چه و چه
در زمان کی چی بوده اما امروز از فلان کار اورا کنار گذاشتهاند
اولاً همیشه نباید یکسری افراد بر یک کار سوار باشند
دوم اینکه سوابق او بجای خود محفوظ و اجرش نیز....
اما این دلیل محکمی برای همیشگی بودن نیست
چون افراد بالاخره باید بازنشسته شوند
اما اگر افرادی ادعا کردند بدانید که عوض کردن آنها کار صحیحی بوده و صواب
اما
خیلی از این سوابق دارها را امام (ره) کنار گذاشت
چرا کسانی که ادعای پیروی از خط امام میکنند امروز دلداده او شدهاند
مگر آن فرد راه خود را تغییر داده و برای رادیو فردا و بی.بی.سی فتوا نمیدهد
یا شما راهتان عوض شده و جذب او شدهاید؟
این سوال کلیدیاست که جواب آن خیلی از مسائل را روشن میکند