انار

انار

معرفی انار و دلمشغولیهای یک هموطن
انار

انار

معرفی انار و دلمشغولیهای یک هموطن

کالا

یا میزبان رحمان

چندان که می دانیم در فوق کنش خود متلاطم گره خورده و راهای بد رفته را بدتر می رویم این تمام معمای شکست ماست.

می دانیم راه پیروزی تلاش است و صبر و مقاومت اما باز بی صبری میکینم،کی دم پیروزی!

می دانیم طرف مقابل ما برای پیروزی زحمت کشیده دعا می کند، اما ما می خواهیم فقط با دعا او را مغلوب کنیم!

می دانیم پیروزی شیرین است ولی چنان با دلهره و سخنان صدمن یک غاز خود قصد تلخ کردن کام شیرین مظفر را داریم!

راهی را که بارها پیموده ایم و به نتیجه نرسیده ایم را دوباره کورتر طی می کنیم خیال می کنیم اگر چشم ببندیم راه باز می شود!

حیات طیبه وقتی حاصل می شود که دیگران را احترام کنیم بزرگ بشماریم یک مخلوق عالم بدانیم ربی را در جریان خلق بدانیم که روشنایی اول و آخر است همانقدر که خود را ارزش میدهیم دیگران را نیز تکریم کنیم تا کرامت در همه جای زندگی جاری و ساری شود.

لذت وقتی حاصل می شود که درونی باشد لذت ظاهر پوک است و خسته کننده.

چیز خوب همیشه مفید است پس آنچه که مضر است مفید نیست آن حاصل دیده مفید ظاهر است باطن در آینده ظاهر می شود ضرر می آید چون نباید آن قصد بد را می کردیم.

دزدی از امور بد است پس آنرا خلاف تعریف کرده اند و حکم آن جریمه ایست درخور از قانون جامعه ، اما بدون جریمه قانونی جامعه نفس عمل تو را شکست می دهد روحیه ات را می شکند کلافه ات می کند درگیری ذهنی تو را در ناراحتی دائم فرو می برد، برکت و خیر زندگی شرافتمندانه تور زائل می کند تو ذائل حیات خود می شوی. محروم از شادیهای عمیق و فرحبخش خواهی شد این مجازات کمی در زندگی نیست.

گدایی کمی تو را پول می دهد اما شخصیت تورا نابود می کند سرخورده و کوتاه فکر می شوی قرب تو را نزد دیگران میگرد این کارنکردن و تنبلی و درآمد زائی از گدائی هزینه سنگینی است که باید بپردازی که اگر می دانستی شادی پول آنرا نه اینکه نمی پسندیدی بلکه زشت می دانستی.

دنیایی که پروردگار آنرا چنین دقیق نظم داده و هیچ چیز را بی نتیجه نساخته و همه ی آن در یک سیر دقیق و منظم قرار دارد نمی شود با بی عقلی و گردنکشی و .... از آن گذشت.

آنهایی که می خواهند راهی جز اینرا طی کنند عرض خود می برند و زحمت خود می دارند!

بنظرم زحمتی که به ما می دارند آنقدر نسبت به زحمت خودشان کم است که صفر است!

.... راستی آنان که امروز می خواهند با بی حجابی چنگ به صورت جامعه بکشند و بی عفتی را ترویج کنند و قانون خدا را در مهلکه ببرند از قوم لوط و قوم ثمود و فرعون و ..... قوی ترند!؟

یا درون خود را آتش زده و بی غیرتی و بی حیایی اول دامن آنان را گرفته و زوال حیثیت و شخصیت و ... آنرا در پی دارد.

آیا برگشتن به پوشش غارنشینی افتخار ایجاد می کند.

آیا انسانیت خود را چون کالایی به بازار بفروشیم می شود؟

انتظار داشت که بجایی برسیم ؟

آنان که سیاهی ها را دیده اند دانسته اند که این تاریکی بیش نخواهد بود، تلاش برای سیاه شدن است.

اگر راه مبارزه این بود بدانیم و بدانید این شمشیر بر خود زدن است اگر خیلی قوی باشد شاید بعد از نابودی شمشیر زن زخمی هم بر مقابل بزند.

با راه بدسرشتان راه رفتن آخر ندارد جز گمراهی و تباهی.

کالای تن را بر بازاری ببر که بهشت اش دهند باز، نه مکاره جایی که فلاکت دهدت اینجا، آنجا هم شوی در جهنم.

کالای خود ارزان فروختی وقتی که آنرا کردی نجس و لشمه ساران!

خواستن

بنام پروردگار بی همتا

ناشتا که شدم کمی آب خورده شروع کردم

آنها هنوز هم منتظر بودند که نشود

من در شدن مطمئن بودم

اراده کرده بودم که انجام دهم

آنها نشسته بودند و می نگریستن که شکست مرا آشکار کنند

دو طرف همچنان در ترازوی محک بودیم

....

ساعتی پیش بالاخره آچار رینگی 24 را آوردم

بعد از باز کردن هواکش و متعلقات مزاحم

پیچهای باز شده و وسایل را در آن زیر چیدم

بالاخره با هر زحمتی بود و تنها زاویه حرکتی که داشتم حدود 10 درجه

و چپ و راست کردن آچار پیچ را باز کردم

فشنگی سنسور را در جای خودش گذاشتم

و باز با همان سختی باز کردن بستم

طول کشید

اما انجام شد

عرق خستگی پیشانی که هیچ همه بدنم را گرفته بود

و عرق شرم آنطرفی ها را

آنچه که خواستار بودم بدست آورده بودم

مشکل ماشین رفع شد

همین برایم کافی بود

روزه

یا واحد

در باره روزه همین که ماه رمضان ماه مهمانی خداست بسیار مطلب است البته وقتی نگاه تنگ شود و دنیوی اشاره و ساختن مسخره طنز و جک هم زیاد می شود

یکی از این طنزها که البته بکار بردن جک برای این اراجیف بهتر است تا کلمه طنز این است که در مهمانی خدا بجای خوردن و تعارف و ... باید گشنگی و تشنگی تحمل کنیم یعنی این دیگه چه نوع شه باید خوش بحالمان بشود ولی بد بحالمان می شود

نکته اینجاست که ما دیدگاه خودمان را بجای دید خدا می گذاریم

نزدیک بینی را بجای عاقبت اندیشی می گذاریم

خداوند در اینجا رشد انسان را در دستور کار قرار داده و طوری این ضیافت را چیده که انسان از پلیدی ها دور شود و را هدایت را پیدا کند و از طنابی که دور خود پیچیده ایم آزاد شویم و راه پرواز را طی کنیم

آخر چه پروازی از این بالاتر که یک آیه قرآن بخوانی و میزبان برایت ثواب یک ختم قرآن بنویسد

با حال روزه بخوابی رب برای نفست ثواب تسبیح قرار دهد

یک شب قدر احیا بگیری به اندازه خیر هزار ماه بیش از 83 سال باشد.

..... بعضی در اینها هم چرندیات تحویل می دهند اما من با نقصان خود به چند مورد اشاره کنم

که بیشتر دنیوی است و بدرد عالم ماده میخورد اما در عالم معنی چه خبر است ناچارا میگذریم

اینجا یک اشاره کوتاه در آن عالم داشته باشم که بیشتر فهم کنیم و هر چیز را به مسخره نگیریم

در برنامه زندگی پس از زندگی که از شبکه 4 پخش می شود یک چیزهایی از عالم معنی که شاید یک میلیونیم آن دنیا هم نیست آدم متعجب می شود و پی می برد که خلقت چقدر ناشناخته است

فردی که در کما رفته همزمان می تواند فکر و سخن و.... افرادی که به او فکر می کنند را بخواند سخنشان را بشنود هرجایی که باشند در کنارش یا در خانه اشان یا در شهرشان یا در شهر دیگر یا کشور دیگر

یعنی فرد در کما همزمان همه جا هست همه افکار را به تفکیک که صادر میشود را دارد سخن ها را از صاحب سخن می شنود هرچند همه ی آنها همزمان باشد و می بیند در این موضع هر چه اندیشه می کنیم فهم نمی کنیم اما خواب دیدن گوشه بسیار ناچیزی از این نوع است که همه انسانها تقریبا آنرا تجربه کرده اند

زمان و مکان از مفهوم این دنیایی خارج می شود درک انسان از محدودیت این دنیا در می آید و...

بدون این موارد بیشتر حاذقین اشاره کرده اند که روزه سموم بدن را زائل می کند

قلب را رقیق و مهربان می کند و دلسوزی بیشتر می شود

اشک را روان می کند که خود در رقت نقش دارد و چشم را روشن می کند

بدن را مقاوم می کند و انسان را مصمم می نماید و طاقت را افزایش می دهد

معده را جمع می کند و خوراک سر منشاء بیماریها را محدود می کند

فعالیت باکتریهای مفید دستگاه گوارش را افزایش و مضرها را کم می کند.

.....

البته باید برای روزه دقت کرد که در افطار و سحر زیاده روی را کنار بگذاریم و همچون یک وعده با آن برخورد کنیم نه اینکه با حرص و طمع بخواهیم جبران و گاهی بدتر از گرسنه عمل کنیم

خداوند می گوید که ما روزه را واجب کردیم بر شما همانطور که بر گذشتگان نیز فرض بود پس روزه در امم قبلی نیز بوده حالا چرا نیست خود یک سوال است؟

بر شما سخت نمی گیریم یک ماه است پس می توانست بیشتر باشد.

از مریض و مسافر و عذر دار روزه نمی خواهیم

روزه عذر دار و مسافر و قضاء شده تا یکسال بدون جریمه اداء شود اشکالی ندارد.

اگر عذر باقی بود هم نیازی به جبران نیست و....

پس در همه حال روزه را سخت نگیرید.

وقتی روزه گرفتید خود روزه شما را کمک می کند که بازهم روزه بگیرید اگر غفلت چاشنی اعمالمان نکنیم.

روزه به بیشتر بیماری هایی که در جسم هست هیچ زیانی نمی رساند و پزشکان زیادی به این امر اشاره داشته اند که این بیماران می توانند روزه بگیرند.

جالب است که در اینجا خود شخص روزه دار تشخیص می دهد که روزه بگیرد یا نه اگر پزشکان بگویند روزه به تو ضرر ندارد و فرد بداند که ضرر دارد بر اوست که روزه نگیرد و برعکس.

کسانی بوده اند وهستند که طول سال روزه می گیرند و در امور شخصی آنها هیچ نقصی دیده نمی شود این سیستم بدن آنهاست که براحتی می تواند اینکار را انجام دهند پس این ظرفیت در انسان به آسانی بوده که 13 یا 17 ساعت هیچ نخورد که خداوند آنرا فرض کرده اگر ما اراده کنیم مطمئن باشیم که می شود همانطور که شده است.

یکی از عجاب بدن این است که در برابر ضربات و سختی ها محکم می شود بر عکس ماشین و ابزار که سایش پیدا می کند بدن هرچه بیشتر استراحت کند سائیده شده و تحلیل می رود شما وقتی می خواهید بدن خود را قوی کنید باید ورزش کنید باید وزنه بزنید باید ضربه به کیسه بکس سخت بزنید باید توپ را جابجا کنید تا قدرت پیدا کنید نخوردن هم یک ضربه و سختی به معده و دستگاه گوارش است تا قوی شود بعد از پایان ماه رمضان معده و دستگاه گوارش سلامت یافته و دستگاه گردش خون با سلامت بیشتر کار می کند مغز هم از حافظه و دیگر امکانات خود بهره بهتری می برد بر عکس در استراحت و پرخوری جز تحلیل بدن و ضعف و افزایش بیماری چیزی نیست

 

 

غفلت

یا ستار

شاید چهارشنبه سوری که یک جشن باستانی برای تقویت روحیه و آمادگی برای عید نوروز است و .... امروز یک مصیبت برای مردم تبدیل گشته است!

این نقطه تغییر از کجا ناشی شده؟

برای من یک جواب اولیه دارد و آن غفلت است!؟

چرا که بیشتر هیجانات کاذب که در این سنت وارد شده در این است که آتش روشن کنیم و باعث شادی شویم ولی اینجا دیگر عقل را و تفکر جایی ندارد مثل بقیه کارهای احساسی که ما معمولا دقیقه که هیچ ثانیه هم نمی اندیشیم

چرا وقتی به این نقطه میرسیم فکر نمی کنیم

اگر در قدیم چند شاخه هیزم را آتش زده و از روی آن پریده و طلب سرخی به خود و زردی خود به آتش میکردند امروز به ترقه و انفجار کشتن و مصدوم و سوختن و ... رسیده در یک غفلت است

آنجایی که باید به بچه هایمان اندیشیدن آموزیم احساسی برخورد میکنیم اینجا تربیت نادرست را جایگزین تربیت صحیح کرده و نتیجه آن این ترقه بازی هاست.

اگر بچه هایمان در کارهایشان کمی فکر کنند نتایج خوب جای بد را میگرد

وقتی در شبکه های اجتماعی همه چیز را برای همه کس مجاز می دانیم آینده روحی بسیار سختی در انتظارمان است

بالاخره این جهان منعکس کننده اعمال ماست

وقتی یک بازی کن و یا بازیگر  را در صدر قرار میدهیم و یک عالم را مسخره می کنیم و دلمان خوش است که یک امضا از یک بازی کن بی عقل و تازه بدوران رسیده بگیریم طوری که فرد را مغرور میکنیم یا افتخار میکنیم که با فلان بازیگر ..  عکس گرفته ایم و با کسانی که در ساختن کشور کوشش می کنند و ... یا واکسن سازی را به سطح جهان می رسانند را دست کم میگریم و بدتر آنها را مورد استهزا قرار میدهیم باید نتایج این عمل خود را در همین جاها مشاهده کنیم

تا دست از این امور مسخره و دم دستی بر نداریم همین آش است و همین کاسه

انقلاب

یا مقلب القلوب

سال 57 که در پایه اول راهنمایی بودم در مدرسه خیام که امروز در بلوار  هشتم محرم قرار دارد درست روبروی شهرداری

و مدیر آن جناب محمد فلاح بودند

روزگار جالبی بود و تظاهراتهای مردمی بر علیه شاه به شهرهای کوچکی چون انار هم رسیده بود

هنوز خیلی سال تحصیلی نگذشته بود که مدارس تعطیل شد و تا بعد از پیروزی انقلاب که دوباره بازگشایی شد

و بعد از شروع بکار مدارس تمام کتابها با حذفیات روبرو شد که خود عالمی داشت

بیشترین تغییرات مربوط به تاریخ بود و دیگر کتابها هم این مرحله را داشتند یا متن ها با انقلاب همخوانی نداشت یا بخاطر تعطیلی ها تمام کتاب تمام کردنی بصورت عادی نداشت

در همین حال و احوال سیر میکردیم که با اولین تعطیلی برخورد کردیم که یکی از سران انقلاب شهید شده و خدا بیامرزدش اکبر فلاح که معاون مدرسه بود آمد پای تخته و گفت می گویند فردی بنام مطهری را شهید کرده اند و کلمه مطهری را چون دانش آموزان مفهوم نمی کردند روی تخته نوشت

و مدرسه بخاطر این واقع تعطیل شد.

اما یک مسئله دیگر هم داشتیم و آن سخنرانی های عصرانه بود که بعد از تعطیلی کلاسها یک سخنران که معمولا آخوند بود عصر در حیاط سرد مدرسه می نشستیم و به سخنان او گوش می دادیم و معمولا هم سخنان آنها برایمان مفهوم نبود یا حداقل برای من قابل فهم نبود شاید سال بالاترها چیزهایی می فهمیدند

در هر حال انقلاب شده بود و ما اینقدر از آن در آن سال فهمیدیم

اما سالهای بعد که ما هم بزرگتر شدیم جهاد سازندگی برای روستاها وآبادیها آمد حمام مدرسه و کلاس آموزش و ... داشت

و از همه مهمتر برق سراسری و آب آشامیدنی لوله کشی از مواردی بود که اگر انقلاب نشده بود به این زودی به روستاهای مثل محل زندگی ما نمی رسید